English    Türkçe    فارسی   

5
3281-3305

  • چون ازین سو جذبه‌ی من شد روان  ** او کشش را می‌نبیند در میان 
  • مغفرت می‌خواهد از جرم و خطا  ** از پس آن پرده از لطف خدا 
  • چون ز سنگی چشمه‌ای جاری شود  ** سنگ اندر چشمه متواری شود 
  • کس نخواهد بعد از آن او را حجر  ** زانک جاری شد از آن سنگ آن گهر 
  • کاسه‌ها دان این صور را واندرو  ** آنچ حق ریزد بدان گیرد علو  3285
  • گفتن خویشاوندان مجنون را کی حسن لیلی باندازه‌ایست چندان نیست ازو نغزتر در شهر ما بسیارست یکی و دو و ده بر تو عرضه کنیم اختیار کن ما را و خود را وا رهان و جواب گفتن مجنون ایشان را 
  • ابلهان گفتند مجنون را ز جهل  ** حسن لیلی نیست چندان هست سهل 
  • بهتر از وی صد هزاران دلربا  ** هست هم‌چون ماه اندر شهر ما 
  • گفت صورت کوزه است و حسن می  ** می خدایم می‌دهد از نقش وی 
  • مر شما را سرکه داد از کوزه‌اش  ** تا نباشد عشق اوتان گوش کش 
  • از یکی کوزه دهد زهر و عسل  ** هر یکی را دست حق عز و جل  3290
  • کوزه می‌بینی ولیکن آب شراب  ** روی ننماید به چشم ناصواب 
  • قاصرات الطرف باشد ذوق جان  ** جز به خصم خود بنماید نشان 
  • قاصرات الطرف آمد آن مدام  ** وین حجاب ظرفها هم‌چون خیام 
  • هست دریا خیمه‌ای در وی حیات  ** بط را لیکن کلاغان را ممات 
  • زهر باشد مار را هم قوت و برگ  ** غیر او را زهر او دردست و مرگ  3295
  • صورت هر نعمتی و محنتی  ** هست این را دوزخ آن را جنتی 
  • پس همه اجسام و اشیا تبصرون  ** واندرو قوتست و سم لاتبصرون 
  • هست هر جسمی چو کاسه و کوزه‌ای  ** اندرو هم قوت و هم دلسوزه‌ای 
  • کاسه پیدا اندرو پنهان رغد  ** طاعمش داند کزان چه می‌خورد 
  • صورت یوسف چو جامی بود خوب  ** زان پدر می‌خورد صد باده‌ی طروب  3300
  • باز اخوان را از آن زهراب بود  ** کان دریشان خشم و کینه می‌فزود 
  • باز از وی مر زلیخا را سکر  ** می‌کشید از عشق افیونی دگر 
  • غیر آنچ بود مر یعقوب را  ** بود از یوسف غذا آن خوب را 
  • گونه‌گونه شربت و کوزه یکی  ** تا نماند در می غیبت شکی 
  • باده از غیبست و کوزه زین جهان  ** کوزه پیدا باده در وی بس نهان  3305