English    Türkçe    فارسی   

5
3313-3337

  • تو چو جانی ما مثال دست و پا  ** قبض و بسط دست از جان شد روا 
  • تو چو عقلی ما مثال این زبان  ** این زبان از عقل دارد این بیان 
  • تو مثال شادی و ما خنده‌ایم  ** که نتیجه‌ی شادی فرخنده‌ایم  3315
  • جنبش ما هر دمی خود اشهدست  ** که گواه ذوالجلال سرمدست 
  • گردش سنگ آسیا در اضطراب  ** اشهد آمد بر وجود جوی آب 
  • ای برون از وهم و قال و قیل من  ** خاک بر فرق من و تمثیل من 
  • بنده نشکیبد ز تصویر خوشت  ** هر دمت گوید که جانم مفرشت 
  • هم‌چو آن چوپان که می‌گفت ای خدا  ** پیش چوپان و محب خود بیا  3320
  • تا شپش جویم من از پیراهنت  ** چارقت دوزم ببوسم دامنت 
  • کس نبودش در هوا و عشق جفت  ** لیک قاصر بود از تسبیح و گفت 
  • عشق او خرگاه بر گردون زده  ** جان سگ خرگاه آن چوپان شده 
  • چونک بحر عشق یزدان جوش زد  ** بر دل او زد ترا بر گوش زد 
  • حکایت جوحی کی چادر پوشید و در وعظ میان زنان نشست و حرکتی کرد زنی او را بشناخت کی مردست نعره‌ای زد 
  • واعظی بد بس گزیده در بیان  ** زیر منبر جمع مردان و زنان  3325
  • رفت جوحی چادر و روبند ساخت  ** در میان آن زنان شد ناشناخت 
  • سایلی پرسید واعظ را به راز  ** موی عانه هست نقصان نماز 
  • گفت واعظ چون شود عانه دراز  ** پس کراهت باشد از وی در نماز 
  • یا به آهک یا ستره بسترش  ** تا نمازت کامل آید خوب و خوش 
  • گفت سایل آن درازی تا چه حد  ** شرط باشد تا نمازم کم بود  3330
  • گفت چون قدر جوی گردد به طول  ** پس ستردن فرض باشد ای سول 
  • گفت جوحی زود ای خوهر ببین  ** عانه‌ی من گشته باشد این چنین 
  • بهر خشنودی حق پیش آر دست  ** که آن به مقدار کراهت آمدست 
  • دست زن در کرد در شلوار مرد  ** کیر او بر دست زن آسیب کرد 
  • نعره‌ای زد سخت اندر حال زن  ** گفت واعظ بر دلش زد گفت من  3335
  • گفت نه بر دل نزد بر دست زد  ** وای اگر بر دل زدی ای پر خرد 
  • بر دل آن ساحران زد اندکی  ** شد عصا و دست ایشان را یکی