English    Türkçe    فارسی   

5
3444-3468

  • باده می‌بایستشان در نظم حال  ** باده بود آن وقت ماذون و حلال 
  • باده‌شان کم بود و گفتا ای غلام  ** رو سبو پر کن به ما آور مدام  3445
  • از فلان راهب که دارد خمر خاص  ** تا ز خاص و عام یابد جان خلاص 
  • جرعه‌ای زان جام راهب آن کند  ** که هزاران جره و خمدان کند 
  • اندر آن می مایه‌ی پنهانی است  ** آنچنان که اندر عبا سلطانی است 
  • تو بدلق پاره‌پاره کم نگر  ** که سیه کردند از بیرون زر 
  • از برای چشم بد مردود شد  ** وز برون آن لعل دودآلود شد  3450
  • گنج و گوهر کی میان خانه‌هاست  ** گنجها پیوسته در ویرانه‌هاست 
  • گنج آدم چون بویران بد دفین  ** گشت طینش چشم‌بند آن لعین 
  • او نظر می‌کرد در طین سست سست  ** جان همی‌گفتش که طینم سد تست 
  • دو سبو بستد غلام و خوش دوید  ** در زمان در دیر رهبانان رسید 
  • زر بداد و باده‌ی چون زر خرید  ** سنگ داد و در عوض گوهر خرید  3455
  • باده‌ای که آن بر سر شاهان جهد  ** تاج زر بر تارک ساقی نهد 
  • فتنه‌ها و شورها انگیخته  ** بندگان و خسروان آمیخته 
  • استخوانها رفته جمله جان شده  ** تخت و تخته آن زمان یکسان شده 
  • وقت هشیاری چو آب و روغنند  ** وقت مستی هم‌چو جان اندر تنند 
  • چون هریسه گشته آنجا فرق نیست  ** نیست فرقی کاندر آنجا غرق نیست  3460
  • این چنین باده همی‌برد آن غلام  ** سوی قصر آن امیر نیک‌نام 
  • پیشش آمد زاهدی غم دیده‌ای  ** خشک مغزی در بلا پیچیده‌ای 
  • تن ز آتشهای دل بگداخته  ** خانه از غیر خدا پرداخته 
  • گوشمال محنت بی‌زینهار  ** داغها بر داغها چندین هزار 
  • دیده هر ساعت دلش در اجتهاد  ** روز و شب چفسیده او بر اجتهاد  3465
  • سال و مه در خون و خاک آمیخته  ** صبر و حلمش نیم‌شب بگریخته 
  • گفت زاهد در سبوها چیست آن  ** گفت باده گفت آن کیست آن 
  • گفت آن آن فلان میر اجل  ** گفت طالب را چنین باشد عمل