English    Türkçe    فارسی   

5
3474-3498

  • گرچه فاضل بود و فحل و ذو فنون  ** این ضیا اندر ظرافت بد فزون 
  • او بسی کوته ضیا بی‌حد دراز  ** بود شیخ اسلام را صد کبر و ناز  3475
  • زین برادر عار و ننگش آمدی  ** آن ضیا هم واعظی بد با هدی 
  • روز محفل اندر آمد آن ضیا  ** بارگه پر قاضیان و اصفیا 
  • کرد شیخ اسلام از کبر تمام  ** این برادر را چنین نصف القیام 
  • گفت او را بس درازی بهر مزد  ** اندکی زان قد سروت هم بدزد 
  • پس ترا خود هوش کو یا عقل کو  ** تا خوری می ای تو دانش را عدو  3480
  • روت بس زیباست نیلی هم بکش  ** ضحکه باشد نیل بر روی حبش 
  • در تو نوری کی درآمد ای غوی  ** تا تو بیهوشی و ظلمت‌جو شوی 
  • سایه در روزست جستن قاعده  ** در شب ابری تو سایه‌جو شده 
  • گر حلال آمد پی قوت عوام  ** طالبان دوست را آمد حرام 
  • عاشقان را باده خون دل بود  ** چشمشان بر راه و بر منزل بود  3485
  • در چنین راه بیابان مخوف  ** این قلاوز خرد با صد کسوف 
  • خاک در چشم قلاوزان زنی  ** کاروان را هالک و گمره کنی 
  • نان جو حقا حرامست و فسوس  ** نفس را در پیش نه نان سبوس 
  • دشمن راه خدا را خوار دار  ** دزد را منبر منه بر دار دار 
  • دزد را تو دست ببریدن پسند  ** از بریدن عاجزی دستش ببند  3490
  • گر نبندی دست او دست تو بست  ** گر تو پایش نشکنی پایت شکست 
  • تو عدو را می دهی و نی‌شکر  ** بهر چه گو زهر خند و خاک خور 
  • زد ز غیرت بر سبو سنگ و شکست  ** او سبو انداخت و از زاهد بجست 
  • رفت پیش میر و گفتش باده کو  ** ماجرا را گفت یک یک پیش او 
  • رفتن امیر خشم‌آلود برای گوشمال زاهد 
  • میر چون آتش شد و برجست راست  ** گفت بنما خانه‌ی زاهد کجاست  3495
  • تا بدین گرز گران کوبم سرش  ** آن سر بی‌دانش مادرغرش 
  • او چه داند امر معروف از سگی  ** طالب معروفی است و شهرگی 
  • تا بدین سالوس خود را جا کند  ** تا به چیزی خویشتن پیدا کند