English    Türkçe    فارسی   

5
3939-3963

  • پیش ما فرج و گلو باشد خیال  ** لاجرم هر دم نماید جان جمال 
  • هر که را فرج و گلو آیین و خوست  ** آن لکم دین ولی دین بهر اوست  3940
  • با چنان انکار کوته کن سخن  ** احمدا کم گوی با گبر کهن 
  • آمدن خلیفه نزد آن خوب‌روی برای جماع 
  • آن خلیفه کرد رای اجتماع  ** سوی آن زن رفت از بهر جماع 
  • ذکر او کرد و ذکر بر پای کرد  ** قصد خفت و خیز مهرافزای کرد 
  • چون میان پای آن خاتون نشست  ** پس قضا آمد ره عیشش ببست 
  • خشت و خشت موش در گوشش رسید  ** خفت کیرش شهوتش کلی رمید  3945
  • وهم آن کز مار باشد این صریر  ** که همی‌جنبد بتندی از حصیر 
  • خنده گرفتن آن کنیزک را از ضعف شهوت خلیفه و قوت شهوت آن امیر و فهم کردن خلیفه از خنده‌ی کنیزک 
  • زن بدید آن سستی او از شگفت  ** آمد اندر قهقهه خنده‌ش گرفت 
  • یادش آمد مردی آن پهلوان  ** که بکشت او شیر و اندامش چنان 
  • غالب آمد خنده‌ی زن شد دراز  ** جهد می‌کرد و نمی‌شد لب فراز 
  • سخت می‌خندید هم‌چون بنگیان  ** غالب آمد خنده بر سود و زیان  3950
  • هرچه اندیشید خنده می‌فزود  ** هم‌چو بند سیل ناگاهان گشود 
  • گریه و خنده غم و شادی دل  ** هر یکی را معدنی دان مستقل 
  • هر یکی را مخزنی مفتاح آن  ** ای برادر در کف فتاح دان 
  • هیچ ساکن می‌نشد آن خنده زو  ** پس خلیفه طیره گشت و تندخو 
  • زود شمشیر از غلافش بر کشید  ** گفت سر خنده واگو ای پلید  3955
  • در دلم زین خنده ظنی اوفتاد  ** راستی گو عشوه نتوانیم داد 
  • ور خلاف راستی بفریبیم  ** یا بهانه‌ی چرب آری تو به دم 
  • من بدانم در دل من روشنیست  ** بایدت گفتن هر آنچ گفتنیست 
  • در دل شاهان تو ماهی دان سطبر  ** گرچه گه گه شد ز غفلت زیر ابر 
  • یک چراغی هست در دل وقت گشت  ** وقت خشم و حرص آید زیر طشت  3960
  • آن فراست این زمان یار منست  ** گر نگویی آنچ حق گفتنست 
  • من بدین شمشیر برم گردنت  ** سود نبود خود بهانه کردنت 
  • ور بگویی راست آزادت کنم  ** حق یزدان نشکنم شادت کنم