English    Türkçe    فارسی   

5
4220-4238

  • مرگ آشامان ز عشقش زنده‌اند  ** دل ز جان و آب جان بر کنده‌اند  4220
  • آب عشق تو چو ما را دست داد  ** آب حیوان شد به پیش ما کساد 
  • ز آب حیوان هست هر جان را نوی  ** لیک آب آب حیوانی توی 
  • هر دمی مرگی و حشری دادیم  ** تا بدیدم دست برد آن کرم 
  • هم‌چو خفتن گشت این مردن مرا  ** ز اعتماد بعث کردن ای خدا 
  • هفت دریا هر دم ار گردد سراب  ** گوش گیری آوریش ای آب آب  4225
  • عقل لرزان از اجل وان عشق شوخ  ** سنگ کی ترسد ز باران چون کلوخ 
  • از صحاف مثنوی این پنجمست  ** بر بروج چرخ جان چون انجمست 
  • ره نیابد از ستاره هر حواس  ** جز که کشتیبان استاره‌شناس 
  • جز نظاره نیست قسم دیگران  ** از سعودش غافلند و از قران 
  • آشنایی گیر شبها تا به روز  ** با چنین استارهای دیوسوز  4230
  • هر یکی در دفع دیو بدگمان  ** هست نفط‌انداز قلعه‌ی آسمان 
  • اختر ار با دیو هم‌چون عقربست  ** مشتری را او ولی الاقربست 
  • قوس اگر از تیر دوزد دیو را  ** دلو پر آبست زرع و میو را 
  • حوت اگرچه کشتی غی بشکند  ** دوست را چون ثور کشتی می‌کند 
  • شمس اگر شب را بدرد چون اسد  ** لعل را زو خلعت اطلس رسد  4235
  • هر وجودی کز عدم بنمود سر  ** بر یکی زهرست و بر دیگر شکر 
  • دوست شو وز خوی ناخوش شو بری  ** تا ز خمره‌ی زهر هم شکر خوری 
  • زان نشد فاروق را زهری گزند  ** که بد آن تریاق فاروقیش قند