English    Türkçe    فارسی   

5
439-463

  • جان پروانه همی‌دارد ندا  ** کای دریغا صد هزارم پر بدی 
  • تا همی سوزید ز آتش بی‌امان  ** کوری چشم و دل نامحرمان  440
  • بر من آرد رحم جاهل از خری  ** من برو رحم آرم از بینش‌وری 
  • خاصه این آتش که جان آبهاست  ** کار پروانه به عکس کار ماست 
  • او ببینند نور و در ناری رود  ** دل ببیند نار و در نوری شود 
  • این چنین لعب آمد از رب جلیل  ** تا ببینی کیست از آل خلیل 
  • آتشی را شکل آبی داده‌اند  ** واندر آتش چشمه‌ای بگشاده‌اند  445
  • ساحری صحن برنجی را به فن  ** صحن پر کرمی کند در انجمن 
  • خانه را او پر ز کزدمها نمود  ** از دم سحر و خود آن کزدم نبود 
  • چونک جادو می‌نماید صد چنین  ** چون بود دستان جادوآفرین 
  • لاجرم از سحر یزدان قرن قرن  ** اندر افتادند چون زن زیر پهن 
  • ساحرانشان بنده بودند و غلام  ** اندر افتادند چون صعوه به دام  450
  • هین بخوان قرآن ببین سحر حلال  ** سرنگونی مکرهای کالجبال 
  • من نیم فرعون کایم سوی نیل  ** سوی آتش می‌روم من چون خلیل 
  • نیست آتش هست آن ماء معین  ** وآن دگر از مکر آب آتشین 
  • پس نکو گفت آن رسول خوش‌جواز  ** ذره‌ای عقلت به از صوم و نماز 
  • زانک عقلت جوهرست این دو عرض  ** این دو در تکمیل آن شد مفترض  455
  • تا جلا باشد مر آن آیینه را  ** که صفا آید ز طاعت سینه را 
  • لیک گر آیینه از بن فاسدست  ** صیقل او را دیر باز آرد به دست 
  • وان گزین آیینه که خوش مغرس است  ** اندکی صیقل گری آن را بس است 
  • تفاوت عقول در اصل فطرت خلاف معتزله کی ایشان گویند در اصل عقول جز وی برابرند این افزونی و تفاوت از تعلم است و ریاضت و تجربه 
  • این تفاوت عقلها را نیک دان  ** در مراتب از زمین تا آسمان 
  • هست عقلی هم‌چو قرص آفتاب  ** هست عقلی کمتر از زهره و شهاب  460
  • هست عقلی چون چراغی سرخوشی  ** هست عقلی چون ستاره‌ی آتشی 
  • زانک ابر از پیش آن چون وا جهد  ** نور یزدان‌بین خردها بر دهد 
  • عقل جزوی عقل را بدنام کرد  ** کام دنیا مرد را بی‌کام کرد