English    Türkçe    فارسی   

5
456-480

  • تا جلا باشد مر آن آیینه را  ** که صفا آید ز طاعت سینه را 
  • لیک گر آیینه از بن فاسدست  ** صیقل او را دیر باز آرد به دست 
  • وان گزین آیینه که خوش مغرس است  ** اندکی صیقل گری آن را بس است 
  • تفاوت عقول در اصل فطرت خلاف معتزله کی ایشان گویند در اصل عقول جز وی برابرند این افزونی و تفاوت از تعلم است و ریاضت و تجربه 
  • این تفاوت عقلها را نیک دان  ** در مراتب از زمین تا آسمان 
  • هست عقلی هم‌چو قرص آفتاب  ** هست عقلی کمتر از زهره و شهاب  460
  • هست عقلی چون چراغی سرخوشی  ** هست عقلی چون ستاره‌ی آتشی 
  • زانک ابر از پیش آن چون وا جهد  ** نور یزدان‌بین خردها بر دهد 
  • عقل جزوی عقل را بدنام کرد  ** کام دنیا مرد را بی‌کام کرد 
  • آن ز صیدی حسن صیادی بدید  ** وین ز صیادی غم صیدی کشید 
  • آن ز خدمت ناز مخدومی بیافت  ** وآن ز مخدومی ز راه عز بتافت  465
  • آن ز فرعونی اسیر آب شد  ** وز اسیری سبط صد سهراب شد 
  • لعب معکوسست و فرزین‌بند سخت  ** حیله کم کن کار اقبالست و بخت 
  • بر حیال و حیله کم تن تار را  ** که غنی ره کم دهد مکار را 
  • مکر کن در راه نیکو خدمتی  ** تا نبوت یابی اندر امتی 
  • مکر کن تا وا رهی از مکر خود  ** مکر کن تا فرد گردی از جسد  470
  • مکر کن تا کمترین بنده شوی  ** در کمی رفتی خداونده شوی 
  • روبهی و خدمت ای گرگ کهن  ** هیچ بر قصد خداوندی مکن 
  • لیک چون پروانه در آتش بتاز  ** کیسه‌ای زان بر مدوز و پاک باز 
  • زور را بگذار و زاری را بگیر  ** رحم سوی زاری آید ای فقیر 
  • زاری مضطر تشنه معنویست  ** زاری سرد دروغ آن غویست  475
  • گریه‌ی اخوان یوسف حیلتست  ** که درونشان پر ز رشک و علتست 
  • حکایت آن اعرابی کی سگ او از گرسنگی می‌مرد و انبان او پر نان و بر سگ نوحه می‌کرد و شعر می‌گفت و می‌گریست و سر و رو می‌زد و دریغش می‌آمد لقمه‌ای از انبان به سگ دادن 
  • آن سگی می‌مرد و گریان آن عرب  ** اشک می‌بارید و می‌گفت ای کرب 
  • سایلی بگذشت و گفت این گریه چیست  ** نوحه و زاری تو از بهر کیست 
  • گفت در ملکم سگی بد نیک‌خو  ** نک همی‌میرد میان راه او 
  • روز صیادم بد و شب پاسبان  ** تیزچشم و صیدگیر و دزدران  480