English    Türkçe    فارسی   

5
652-676

  • نیست انگارد پر خود را صبور  ** تا پرش در نفکند در شر و شور 
  • پس زیانش نیست پر گو بر مکن  ** گر رسد تیری به پیش آرد مجن 
  • لیک بر من پر زیبا دشمنیست  ** چونک از جلوه‌گری صبریم نیست 
  • گر بدی صبر و حفاظم راه‌بر  ** بر فزودی ز اختیارم کر و فر  655
  • هم‌چو طفلم یا چو مست اندر فتن  ** نیست لایق تیغ اندر دست من 
  • گر مرا عقلی بدی و منزجر  ** تیغ اندر دست من بودی ظفر 
  • عقل باید نورده چون آفتاب  ** تا زند تیغی که نبود جز صواب 
  • چون ندارم عقل تابان و صلاح  ** پس چرا در چاه نندازم سلاح 
  • در چه اندازم کنون تیغ و مجن  ** کین سلاح خصم من خواهد شدن  660
  • چون ندارم زور و یاری و سند  ** تیغم او بستاند و بر من زند 
  • رغم این نفس وقیحه‌خوی را  ** که نپوشد رو خراشم روی را 
  • تا شود کم این جمال و این کمال  ** چون نماند رو کم افتم در وبال 
  • چون بدین نیت خراشم بزه نیست  ** که به زخم این روی را پوشیدنیست 
  • گر دلم خوی ستیری داشتی  ** روی خوبم جز صفا نفراشتی  665
  • چون ندیدم زور و فرهنگ و صلاح  ** خصم دیدم زود بشکستم سلاح 
  • تا نگردد تیغ من او را کمال  ** تا نگردد خنجرم بر من وبال 
  • می‌گریزم تا رگم جنبان بود  ** کی فرار از خویشتن آسان بود 
  • آنک از غیری بود او را فرار  ** چون ازو ببرید گیرد او قرار 
  • من که خصمم هم منم اندر گریز  ** تا ابد کار من آمد خیزخیز  670
  • نه به هندست آمن و نه در ختن  ** آنک خصم اوست سایه‌ی خویشتن 
  • در صفت آن بی‌خودان کی از شر خود و هنر خود آمن شده‌اند کی فانی‌اند در بقای حق هم‌چون ستارگان کی فانی‌اند روز در آفتاب و فانی را خوف آفت و خطر نباشد 
  • چون فناش از فقر پیرایه شود  ** او محمدوار بی‌سایه شود 
  • فقر فخری را فنا پیرایه شد  ** چون زبانه‌ی شمع او بی‌سایه شد 
  • شمع جمله شد زبانه پا و سر  ** سایه را نبود بگرد او گذر 
  • موم از خویش و ز سایه در گریخت  ** در شعاع از بهر او کی شمع ریخت  675
  • گفت او بهر فنایت ریختم  ** گفت من هم در فنا بگریختم