English    Türkçe    فارسی   

5
980-1004

  • خویشتن را دید و دید خویشتن  ** زهر قتالست هین ای ممتحن  980
  • شاهدی کز عشق او عالم گریست  ** عالمش می‌راند از خود جرم چیست 
  • جرم آنک زیور عاریه بست  ** کرد دعوی کین حلل ملک منست 
  • واستانیم آن که تا داند یقین  ** خرمن آن ماست خوبان دانه‌چین 
  • تا بداند کان حلل عاریه بود  ** پرتوی بود آن ز خورشید وجود 
  • آن جمال و قدرت و فضل و هنر  ** ز آفتاب حسن کرد این سو سفر  985
  • باز می‌گردند چون استارها  ** نور آن خورشید ازین دیوارها 
  • پرتو خورشید شد وا جایگاه  ** ماند هر دیوار تاریک و سیاه 
  • آنک کرد او در رخ خوبانت دنگ  ** نور خورشیدست از شیشه‌ی سه رنگ 
  • شیشه‌های رنگ رنگ آن نور را  ** می‌نمایند این چنین رنگین بما 
  • چون نماند شیشه‌های رنگ‌رنگ  ** نور بی‌رنگت کند آنگاه دنگ  990
  • خوی کن بی‌شیشه دیدن نور را  ** تا چو شیشه بشکند نبود عمی 
  • قانعی با دانش آموخته  ** در چراغ غیر چشم افروخته 
  • او چراغ خویش برباید که تا  ** تو بدانی مستعیری نی‌فتا 
  • گر تو کردی شکر و سعی مجتهد  ** غم مخور که صد چنان بازت دهد 
  • ور نکردی شکر اکنون خون گری  ** که شدست آن حسن از کافر بری  995
  • امة الکفران اضل اعمالهم  ** امة الایمان اصلح بالهم 
  • گم شد از بی‌شکر خوبی و هنر  ** که دگر هرگز نبیند زان اثر 
  • خویشی و بی‌خویشی و سکر وداد  ** رفت زان سان که نیاردشان به یاد 
  • که اضل اعمالهم ای کافران  ** جستن کامست از هر کام‌ران 
  • جز ز اهل شکر و اصحاب وفا  ** که مریشان راست دولت در قفا  1000
  • دولت رفته کجا قوت دهد  ** دولت آینده خاصیت دهد 
  • قرض ده زین دولت اندر اقرضوا  ** تا که صد دولت ببینی پیش رو 
  • اندکی زین شرب کم کن بهر خویش  ** تا که حوض کوثری یابی به پیش 
  • جرعه بر خاک وفا آنکس که ریخت  ** کی تواند صید دولت زو گریخت