English    Türkçe    فارسی   

6
1235-1259

  • این چنین نفرین دعا پندارد او  ** چشم نگشاید سری بر نارد او  1235
  • گر بدیدی یک سر موی از معاد  ** اوش گفتی این چنین عمر تو باد 
  • داستان آن درویش کی آن گیلانی را دعا کرد کی خدا ترا به سلامت به خان و مان باز رساناد 
  • گفت یک روزی به خواجه‌ی گیلیی  ** نان پرستی نر گدا زنبیلیی 
  • چون ستد زو نان بگفت ای مستعان  ** خوش به خان و مان خود بازش رسان 
  • گفت خان ار آنست که من دیده‌ام  ** حق ترا آنجا رساند ای دژم 
  • هر محدث را خسان باذل کنند  ** حرفش ار عالی بود نازل کنند  1240
  • زانک قدر مستمع آید نبا  ** بر قد خواجه برد درزی قبا 
  • صفت آن عجوز 
  • چونک مجلس بی چنین پیغاره نیست  ** از حدیث پست نازل چاره نیست 
  • واستان هین این سخن را از گرو  ** سوی افسانه‌ی عجوزه باز رو 
  • چون مسن گشت و درین ره نیست مرد  ** تو بنه نامش عجوز سال‌خورد 
  • نه مرورا راس مال و پایه‌ای  ** نه پذیرای قبول مایه‌ای  1245
  • نه دهنده نی پذیرنده‌ی خوشی  ** نه درو معنی و نه معنی‌کشی 
  • نه زبان نه گوش نه عقل و بصر  ** نه هش و نه بیهشی و نه فکر 
  • نه نیاز و نه جمالی بهر ناز  ** تو بتویش گنده مانند پیاز 
  • نه رهی ببریده او نه پای راه  ** نه تبش آن قحبه را نه سوز و آه 
  • قصه‌ی درویشی کی از آن خانه هرچه می‌خواست می‌گفت نیست 
  • سایلی آمد به سوی خانه‌ای  ** خشک نانه خواست یا تر نانه‌ای  1250
  • گفت صاحب‌خانه نان اینجا کجاست  ** خیره‌ای کی این دکان نانباست 
  • گفت باری اندکی پیهم بیاب  ** گفت آخر نیست دکان قصاب 
  • گفت پاره‌ی آرد ده ای کدخدا  ** گفت پنداری که هست این آسیا 
  • گفت باری آب ده از مکرعه  ** گفت آخر نیست جو یا مشرعه 
  • هر چه او درخواست از نان یا سبوس  ** چربکی می‌گفت و می‌کردش فسوس  1255
  • آن گدا در رفت و دامن بر کشید  ** اندر آن خانه بحسبت خواست رید 
  • گفت هی هی گفت تن زن ای دژم  ** تا درین ویرانه خود فارغ کنم 
  • چون درینجا نیست وجه زیستن  ** بر چنین خانه بباید ریستن 
  • چون نه‌ای بازی که گیری تو شکار  ** دست آموز شکار شهریار