English    Türkçe    فارسی   

6
133-157

  • ور سوی شهرست دم رویش به ده  ** خاک آن دم باش و از رویش بجه 
  • مرغ با پر می‌پرد تا آشیان  ** پر مردم همتست ای مردمان 
  • عاشقی که آلوده شد در خیر و شر  ** خیر و شر منگر تو در همت نگر  135
  • باز اگر باشد سپید و بی‌نظیر  ** چونک صیدش موش باشد شد حقیر 
  • ور بود چغدی و میل او به شاه  ** او سر بازست منگر در کلاه 
  • آدمی بر قد یک طشت خمیر  ** بر فزود از آسمان و از اثیر 
  • هیچ کرمنا شنید این آسمان  ** که شنید این آدمی پر غمان 
  • بر زمین و چرخ عرضه کرد کس  ** خوبی و عقل و عبارات و هوس  140
  • جلوه کردی هیچ تو بر آسمان  ** خوبی روی و اصابت در گمان 
  • پیش صورتهای حمام ای ولد  ** عرضه کردی هیچ سیم‌اندام خود 
  • بگذری زان نقشهای هم‌چو حور  ** جلوه آری با عجوز نیم‌کور 
  • در عجوزه چیست که ایشان را نبود  ** که ترا زان نقشها با خود ربود 
  • تو نگویی من بگویم در بیان  ** عقل و حس و درک و تدبیرست و جان  145
  • در عجوزه جان آمیزش‌کنیست  ** صورت گرمابه‌ها را روح نیست 
  • صورت گرمابه گر جنبش کند  ** در زمان او از عجوزه بر کند 
  • جان چه باشد با خبر از خیر و شر  ** شاد با احسان و گریان از ضرر 
  • چون سر و ماهیت جان مخبرست  ** هر که او آگاه‌تر با جان‌ترست 
  • روح را تاثیر آگاهی بود  ** هر که را این بیش اللهی بود  150
  • چون خبرها هست بیرون زین نهاد  ** باشد این جانها در آن میدان جماد 
  • جان اول مظهر درگاه شد  ** جان جان خود مظهر الله شد 
  • آن ملایک جمله عقل و جان بدند  ** جان نو آمد که جسم آن بدند 
  • از سعادت چون بر آن جان بر زدند  ** هم‌چو تن آن روح را خادم شدند 
  • آن بلیس از جان از آن سر برده بود  ** یک نشد با جان که عضو مرده بود  155
  • چون نبودش آن فدای آن نشد  ** دست بشکسته مطیع جان نشد 
  • جان نشد ناقص گر آن عضوش شکست  ** کان بدست اوست تواند کرد هست