English    Türkçe    فارسی   

6
145-169

  • تو نگویی من بگویم در بیان  ** عقل و حس و درک و تدبیرست و جان  145
  • در عجوزه جان آمیزش‌کنیست  ** صورت گرمابه‌ها را روح نیست 
  • صورت گرمابه گر جنبش کند  ** در زمان او از عجوزه بر کند 
  • جان چه باشد با خبر از خیر و شر  ** شاد با احسان و گریان از ضرر 
  • چون سر و ماهیت جان مخبرست  ** هر که او آگاه‌تر با جان‌ترست 
  • روح را تاثیر آگاهی بود  ** هر که را این بیش اللهی بود  150
  • چون خبرها هست بیرون زین نهاد  ** باشد این جانها در آن میدان جماد 
  • جان اول مظهر درگاه شد  ** جان جان خود مظهر الله شد 
  • آن ملایک جمله عقل و جان بدند  ** جان نو آمد که جسم آن بدند 
  • از سعادت چون بر آن جان بر زدند  ** هم‌چو تن آن روح را خادم شدند 
  • آن بلیس از جان از آن سر برده بود  ** یک نشد با جان که عضو مرده بود  155
  • چون نبودش آن فدای آن نشد  ** دست بشکسته مطیع جان نشد 
  • جان نشد ناقص گر آن عضوش شکست  ** کان بدست اوست تواند کرد هست 
  • سر دیگر هست کو گوش دگر  ** طوطیی کو مستعد آن شکر 
  • طوطیان خاص را قندیست ژرف  ** طوطیان عام از آن خور بسته طرف 
  • کی چشد درویش صورت زان زکات  ** معنیست آن نه فعولن فاعلات  160
  • از خر عیسی دریغش نیست قند  ** لیک خر آمد به خلقت که پسند 
  • قند خر را گر طرب انگیختی  ** پیش خر قنطار شکر ریختی 
  • معنی نختم علی افواههم  ** این شناس اینست ره‌رو را مهم 
  • تا ز راه خاتم پیغامبران  ** بوک بر خیزد ز لب ختم گران 
  • ختمهایی که انبیا بگذاشتند  ** آن بدین احمدی برداشتند  165
  • قفلهای ناگشاده مانده بود  ** از کف انا فتحنا برگشود 
  • او شفیع است این جهان و آن جهان  ** این جهان زی دین و آنجا زی جنان 
  • این جهان گوید که تو رهشان نما  ** وآن جهان گوید که تو مهشان نما 
  • پیشه‌اش اندر ظهور و در کمون  ** اهد قومی انهم لا یعلمون