English    Türkçe    فارسی   

6
1478-1502

  • زانک ترک کار چون نازی بود  ** ناز کی در خورد جانبازی بود 
  • نه قبول اندیش نه رد ای غلام  ** امر را و نهی را می‌بین مدام 
  • مرغ جذبه ناگهان پرد ز عش  ** چون بدیدی صبح شمع آنگه بکش  1480
  • چشمها چون شد گذاره نور اوست  ** مغزها می‌بیند او در عین پوست 
  • بیند اندر ذره خورشید بقا  ** بیند اندر قطره کل بحر را 
  • بار دیگر رجوع کردن به قصه‌ی صوفی و قاضی 
  • گفت صوفی در قصاص یک قفا  ** سر نشاید باد دادن از عمی 
  • خرقه‌ی تسلیم اندر گردنم  ** بر من آسان کرد سیلی خوردنم 
  • دید صوفی خصم خود را سخت زار  ** گفت اگر مشتش زنم من خصم‌وار  1485
  • او به یک مشتم بریزد چون رصاص  ** شاه فرماید مرا زجر و قصاص 
  • خیمه ویرانست و بشکسته وتد  ** او بهانه می‌جود تا در فتد 
  • بهر این مرده دریغ آید دریغ  ** که قصاصم افتد اندر زیر تیغ 
  • چون نمی‌توانست کف بر خصم زد  ** عزمش آن شد کش سوی قاضی برد 
  • که ترازوی حق است و کیله‌اش  ** مخلص است از مکر دیو و حیله‌اش  1490
  • هست او مقراض احقاد و جدال  ** قاطع جن دو خصم و قیل و قال 
  • دیو در شیشه کند افسون او  ** فتنه‌ها ساکن کند قانون او 
  • چون ترازو دید خصم پر طمع  ** سرکشی بگذارد و گردد تبع 
  • ور ترازو نیست گر افزون دهیش  ** از قسم راضی نگردد آگهیش 
  • هست قاضی رحمت و دفع ستیز  ** قطره‌ای از بحر عدل رستخیز  1495
  • قطره گرچه خرد و کوته‌پا بود  ** لطف آب بحر ازو پیدا بود 
  • از غبار ار پاک داری کله را  ** تو ز یک قطره ببینی دجله را 
  • جزوها بر حال کلها شاهدست  ** تا شفق غماز خورشید آمدست 
  • آن قسم بر جسم احمد راند حق  ** آنچ فرمودست کلا والشفق 
  • مور بر دانه چرا لرزان بدی  ** گر از آن یک دانه خرمن‌دان بدی  1500
  • بر سر حرف آ که صوفی بی‌دلست  ** در مکافات جفا مستعجلست 
  • ای تو کرده ظلمها چون خوش‌دلی  ** از تقاضای مکافی غافلی