English    Türkçe    فارسی   

6
1489-1513

  • چون نمی‌توانست کف بر خصم زد  ** عزمش آن شد کش سوی قاضی برد 
  • که ترازوی حق است و کیله‌اش  ** مخلص است از مکر دیو و حیله‌اش  1490
  • هست او مقراض احقاد و جدال  ** قاطع جن دو خصم و قیل و قال 
  • دیو در شیشه کند افسون او  ** فتنه‌ها ساکن کند قانون او 
  • چون ترازو دید خصم پر طمع  ** سرکشی بگذارد و گردد تبع 
  • ور ترازو نیست گر افزون دهیش  ** از قسم راضی نگردد آگهیش 
  • هست قاضی رحمت و دفع ستیز  ** قطره‌ای از بحر عدل رستخیز  1495
  • قطره گرچه خرد و کوته‌پا بود  ** لطف آب بحر ازو پیدا بود 
  • از غبار ار پاک داری کله را  ** تو ز یک قطره ببینی دجله را 
  • جزوها بر حال کلها شاهدست  ** تا شفق غماز خورشید آمدست 
  • آن قسم بر جسم احمد راند حق  ** آنچ فرمودست کلا والشفق 
  • مور بر دانه چرا لرزان بدی  ** گر از آن یک دانه خرمن‌دان بدی  1500
  • بر سر حرف آ که صوفی بی‌دلست  ** در مکافات جفا مستعجلست 
  • ای تو کرده ظلمها چون خوش‌دلی  ** از تقاضای مکافی غافلی 
  • یا فراموشت شدست از کرده‌هات  ** که فرو آویخت غفلت پرده‌هات 
  • گر نه خصمیهاستی اندر قفات  ** جرم گردون رشک بردی بر صفات 
  • لیک محبوسی برای آن حقوق  ** اندک اندک عذر می‌خواه از عقوق  1505
  • تا به یکبارت نگیرد محتسب  ** آب خود روشن کن اکنون با محب 
  • رفت صوفی سوی آن سیلی‌زنش  ** دست زد چون مدعی در دامنش 
  • اندر آوردش بر قاضی کشان  ** کین خر ادبار را بر خر نشان 
  • یا به زخم دره او را ده جزا  ** آنچنان که رای تو بیند سزا 
  • کانک از زجر تو میرد در دمار  ** بر تو تاوان نیست آن باشد جبار  1510
  • در حد و تعزیر قاضی هر که مرد  ** نیست بر قاضی ضمان کو نیست خرد 
  • نایب حقست و سایه‌ی عدل حق  ** آینه‌ی هر مستحق و مستحق 
  • کو ادب از بهر مظلومی کند  ** نه برای عرض و خشم و دخل خود