English    Türkçe    فارسی   

6
1514-1538

  • چون برای حق و روز آجله‌ست  ** گر خطایی شد دیت بر عاقله‌ست 
  • آنک بهر خود زند او ضامنست  ** وآنک بهر حق زند او آمنست  1515
  • گر پدر زد مر پسر را و بمرد  ** آن پدر را خون‌بها باید شمرد 
  • زانک او را بهر کار خویش زد  ** خدمت او هست واجب بر ولد 
  • چون معلم زد صبی را شد تلف  ** بر معلم نیست چیزی لا تخف 
  • کان معلم نایب افتاد و امین  ** هر امین را هست حکمش همچنین 
  • نیست واجب خدمت استا برو  ** پس نبود استا به زجرش کارجو  1520
  • ور پدر زد او برای خود زدست  ** لاجرم از خونبها دادن نرست 
  • پس خودی را سر ببر ای ذوالفقار  ** بی‌خودی شو فانیی درویش‌وار 
  • چون شدی بی‌خود هر آنچ تو کنی  ** ما رمیت اذ رمیتی آمنی 
  • آن ضمان بر حق بود نه بر امین  ** هست تفصیلش به فقه اندر مبین 
  • هر دکانی راست سودایی دگر  ** مثنوی دکان فقرست ای پسر  1525
  • در دکان کفشگر چرمست خوب  ** قالب کفش است اگر بینی تو چوب 
  • پیش بزازان قز و ادکن بود  ** بهر گز باشد اگر آهن بود 
  • مثنوی ما دکان وحدتست  ** غیر واحد هرچه بینی آن بتست 
  • بت ستودن بهر دام عامه را  ** هم‌چنان دان کالغرانیق العلی 
  • خواندش در سوره‌ی والنجم زود  ** لیک آن فتنه بد از سوره نبود  1530
  • جمله کفار آن زمان ساجد شدند  ** هم سری بود آنک سر بر در زدند 
  • بعد ازین حرفیست پیچاپیچ و دور  ** با سلیمان باش و دیوان را مشور 
  • هین حدیث صوفی و قاضی بیار  ** وان ستمکار ضعیف زار زار 
  • گفت قاضی ثبت العرش ای پسر  ** تا برو نقشی کنم از خیر و شر 
  • کو زننده کو محل انتقام  ** این خیالی گشته است اندر سقام  1535
  • شرع بهر زندگان و اغنیاست  ** شرع بر اصحاب گورستان کجاست 
  • آن گروهی کز فقیری بی‌سرند  ** صد جهت زان مردگان فانی‌تراند 
  • مرده از یک روست فانی در گزند  ** صوفیان از صد جهت فانی شدند