English    Türkçe    فارسی   

6
1602-1626

  • زانک ما ینطق رسول بالهوی  ** کی هوا زاید ز معصوم خدا 
  • خویشتن را ساز منطیقی ز حال  ** تا نگردی هم‌چو من سخره‌ی مقال 
  • سال کردن آن صوفی قاضی را 
  • گفت صوفی چون ز یک کانست زر  ** این چرا نفعست و آن دیگر ضرر 
  • چونک جمله از یکی دست آمدست  ** این چرا هوشیار و آن مست آمدست  1605
  • چون ز یک دریاست این جوها روان  ** این چرا نوش است و آن زهر دهان 
  • چون همه انوار از شمس بقاست  ** صبح صادق صبح کاذب از چه خاست 
  • چون ز یک سرمه‌ست ناظر را کحل  ** از چه آمد راست‌بینی و حول 
  • چونک دار الضرب را سلطان خداست  ** نقد را چون ضرب خوب و نارواست 
  • چون خدا فرمود ره را راه من  ** این خفیر از چیست و آن یک راه‌زن  1610
  • از یک اشکم چون رسد حر و سفیه  ** چون یقین شد الولد سر ابیه 
  • وحدتی که دید با چندین هزار  ** صد هزاران جنبش از عین قرار 
  • جواب گفتن آن قاضی صوفی را 
  • گفت قاضی صوفیا خیره مشو  ** یک مثالی در بیان این شنو 
  • هم‌چنانک بی‌قراری عاشقان  ** حاصل آمد از قرار دلستان 
  • او چو که در ناز ثابت آمده  ** عاشقان چون برگها لرزان شده  1615
  • خنده‌ی او گریه‌ها انگیخته  ** آب رویش آب روها ریخته 
  • این همه چون و چگونه چون زبد  ** بر سر دریای بی‌چون می‌طپد 
  • ضد و ندش نیست در ذات و عمل  ** زان بپوشیدند هستیها حلل 
  • ضد ضد را بود و هستی کی دهد  ** بلک ازو بگریزد و بیرون جهد 
  • ند چه بود مثل مثل نیک و بد  ** مثل مثل خویشتن را کی کند  1620
  • چونک دو مثل آمدند ای متقی  ** این چه اولیتر از آن در خالقی 
  • بر شمار برگ بستان ند و ضد  ** چون کفی بر بحر بی‌ضدست و ند 
  • بی‌چگونه بین تو برد و مات بحر  ** چون چگونه گنجد اندر ذات بحر 
  • کمترین لعبت او جان تست  ** این چگونه و چون جان کی شد درست 
  • پس چنان بحری که در هر قطر آن  ** از بدن ناشی‌تر آمد عقل و جان  1625
  • کی بگنجد در مضیق چند و چون  ** عقل کل آنجاست از لا یعلمون