English    Türkçe    فارسی   

6
2112-2136

  • دادمی آن نوح را از تو خلاص  ** تا مشرف گشتمی من در قصاص 
  • لیک با خانه‌ی شهنشاه زمن  ** این چنین گستاخیی ناید ز من 
  • رو دعا کن که سگ این موطنی  ** ورنه اکنون کردمی من کردنی 
  • واگشتن مرید از وثاق شیخ و پرسیدن از مردم و نشان دادن ایشان کی شیخ به فلان بیشه رفته است 
  • بعد از آن پرسان شد او از هر کسی  ** شیخ را می‌جست از هر سو بسی  2115
  • پس کسی گفتش که آن قطب دیار  ** رفت تا هیزم کشد از کوهسار 
  • آن مرید ذوالفقاراندیش تفت  ** در هوای شیخ سوی بیشه رفت 
  • دیو می‌آورد پیش هوش مرد  ** وسوسه تا خفیه گردد مه ز گرد 
  • کین چنین زن را چرا این شیخ دین  ** دارد اندر خانه یار و همنشین 
  • ضد را با ضد ایناس از کجا  ** با امام‌الناس نسناس از کجا  2120
  • باز او لاحول می‌کرد آتشین  ** که اعتراض من برو کفرست و کین 
  • من کی باشم با تصرفهای حق  ** که بر آرد نفس من اشکال و دق 
  • باز نفسش حمله می‌آورد زود  ** زین تعرف در دلش چون کاه دود 
  • که چه نسبت دیو را با جبرئیل  ** که بود با او به صحبت هم مقیل 
  • چون تواند ساخت با آزر خلیل  ** چون تواند ساخت با ره‌زن دلیل  2125
  • یافتن مرید مراد را و ملاقات او با شیخ نزدیک آن بیشه 
  • اندرین بود او که شیخ نامدار  ** زود پیش افتاد بر شیری سوار 
  • شیر غران هیزمش را می‌کشید  ** بر سر هیزم نشسته آن سعید 
  • تازیانه‌ش مار نر بود از شرف  ** مار را بگرفته چون خرزن به کف 
  • تو یقین می‌دان که هر شیخی که هست  ** هم سواری می‌کند بر شیر مست 
  • گرچه آن محسوس و این محسوس نیست  ** لیک آن بر چشم جان ملبوس نیست  2130
  • صد هزاران شیر زیر را نشان  ** پیش دیده‌ی غیب‌دان هیزم‌کشان 
  • لیک یک یک را خدا محسوس کرد  ** تا که بیند نیز او که نیست مرد 
  • دیدش از دور و بخندید آن خدیو  ** گفت آن را مشنو ای مفتون دیو 
  • از ضمیر او بدانست آن جلیل  ** هم ز نور دل بلی نعم الدلیل 
  • خواند بر وی یک به یک آن ذوفنون  ** آنچ در ره رفت بر وی تا کنون  2135
  • بعد از آن در مشکل انکار زن  ** بر گشاد آن خوش‌سراینده دهن