English    Türkçe    فارسی   

6
218-242

  • خفته باشم بر یمین یا بر یسار  ** برنگردم جز چو گو بی‌اختیار 
  • هم به تقلیب تو تا ذات الیمین  ** یا سوی ذات الشمال ای رب دین 
  • صد هزاران سال بودم در مطار  ** هم‌چو ذرات هوا بی‌اختیار  220
  • گر فراموشم شدست آن وقت و حال  ** یادگارم هست در خواب ارتحال 
  • می‌رهم زین چارمیخ چارشاخ  ** می‌جهم در مسرح جان زین مناخ 
  • شیر آن ایام ماضیهای خود  ** می‌چشم از دایه‌ی خواب ای صمد 
  • جمله عالم ز اختیار و هست خود  ** می‌گریزد در سر سرمست خود 
  • تا دمی از هوشیاری وا رهند  ** ننگ خمر و زمر بر خود می‌نهند  225
  • جمله دانسته کای این هستی فخ است  ** فکر و ذکر اختیاری دوزخ است 
  • می‌گریزند از خودی در بیخودی  ** یا به مستی یا به شغل ای مهتدی 
  • نفس را زان نیستی وا می‌کشی  ** زانک بی‌فرمان شد اندر بیهشی 
  • لیس للجن و لا للانس ان  ** ینفذوا من حبس اقطار الزمن 
  • لا نفوذ الا بسلطان الهدی  ** من تجاویف السموات العلی  230
  • لا هدی الا بسلطان یقی  ** من حراس الشهب روح المتقی 
  • هیچ کس را تا نگردد او فنا  ** نیست ره در بارگاه کبریا 
  • چیست معراج فلک این نیستی  ** عاشقان را مذهب و دین نیستی 
  • پوستین و چارق آمد از نیاز  ** در طریق عشق محراب ایاز 
  • گرچه او خود شاه را محبوب بود  ** ظاهر و باطن لطیف و خوب بود  235
  • گشته بی‌کبر و ریا و کینه‌ای  ** حسن سلطان را رخش آیینه‌ای 
  • چونک از هستی خود او دور شد  ** منتهای کار او محمود بد 
  • زان قوی‌تر بود تمکین ایاز  ** که ز خوف کبر کردی احتراز 
  • او مهذب گشته بود و آمده  ** کبر را و نفس را گردن زده 
  • یا پی تعلیم می‌کرد آن حیل  ** یا برای حکمتی دور از وجل  240
  • یا که دید چارقش زان شد پسند  ** کز نسیم نیستی هستیست بند 
  • تا گشاید دخمه کان بر نیستیست  ** تا بیاید آن نسیم عیش و زیست