English    Türkçe    فارسی   

6
2341-2365

  • چون چنان چشم اشک را مفتون بود  ** اشک من باید که صد جیحون بود 
  • قطره‌ای زان زین دو صد جیحون به است  ** که بدان یک قطره انس و جن برست 
  • چونک باران جست آن روضه‌ی بهشت  ** چون نجوید آب شوره‌خاک زشت 
  • ای اخی دست از دعا کردن مدار  ** با اجابت یا رد اویت چه کار 
  • نان که سد و مانع این آب بود  ** دست از آن نان می‌بباید شست زود  2345
  • خویش را موزون و چست و سخته کن  ** ز آب دیده نان خود را پخته کن 
  • آواز دادن هاتف مر طالب گنج را و اعلام کردن از حقیقت اسرار آن 
  • اندرین بود او که الهام آمدش  ** کشف شد این مشکلات از ایزدش 
  • کو بگفتت در کمان تیری بنه  ** کی بگفتندت که اندر کش تو زه 
  • او نگفتت که کمان را سخت‌کش  ** در کمان نه گفت او نه پر کنش 
  • از فضولی تو کمان افراشتی  ** صنعت قواسیی بر داشتی  2350
  • ترک این سخته کمانی رو بگو  ** در کمان نه تیر و پریدن مجو 
  • چون بیفتد بر کن آنجا می‌طلب  ** زور بگذار و بزاری جو ذهب 
  • آنچ حقست اقرب از حبل الورید  ** تو فکنده تیر فکرت را بعید 
  • ای کمان و تیرها بر ساخته  ** صید نزدیک و تو دور انداخته 
  • هرکه دوراندازتر او دورتر  ** وز چنین گنجست او مهجورتر  2355
  • فلسفی خود را از اندیشه بکشت  ** گو بدو کوراست سوی گنج پشت 
  • گو بدو چندانک افزون می‌دود  ** از مراد دل جداتر می‌شود 
  • جاهدوا فینا بگفت آن شهریار  ** جاهدوا عنا نگفت ای بی‌قرار 
  • هم‌چو کنعان کو ز ننگ نوح رفت  ** بر فراز قله‌ی آن کوه زفت 
  • هرچه افزون‌تر همی‌جست او خلاص  ** سوی که می‌شد جداتر از مناص  2360
  • هم‌چو این درویش بهر گنج و کان  ** هر صباحی سخت‌تر جستی کمان 
  • هر کمانی کو گرفتی سخت‌تر  ** بود از گنج و نشان بدبخت‌تر 
  • این مثل اندر زمانه جانی است  ** جان نادانان به رنج ارزانی است 
  • زانک جاهل ننگ دارد ز اوستاد  ** لاجرم رفت و دکانی نو گشاد 
  • آن دکان بالای استاد ای نگار  ** گنده و پر کزدمست و پر ز مار  2365