English    Türkçe    فارسی   

6
2568-2592

  • بس گمان و وهم آید در ضمیر  ** کان نباشد حق و صادق ای امیر 
  • ان بعض الظن اثم است ای وزیر  ** نیست استم راست خاصه بر فقیر 
  • شه نگیرد آنک می‌رنجاندش  ** از چه گیرد آنک می‌خنداندش  2570
  • گفت صاحب پیش شه جاگیر شد  ** کاشف این مکر و این تزویر شد 
  • گفت دلقک را سوی زندان برید  ** چاپلوس و زرق او را کم خرید 
  • می‌زنیدش چون دهل اشکم‌تهی  ** تا دهل‌وار او دهدمان آگهی 
  • تر و خشک و پر و تی باشد دهل  ** بانگ او آگه کند ما را ز کل 
  • تا بگوید سر خود از اضطرار  ** آنچنان که گیرد این دلها قرار  2575
  • چون طمانینست صدق و با فروغ  ** دل نیارامد به گفتار دروغ 
  • کذب چون خس باشد و دل چون دهان  ** خس نگردد در دهان هرگز نهان 
  • تا درو باشد زبانی می‌زند  ** تا به دانش از دهان بیرون کند 
  • خاصه که در چشم افتد خس ز باد  ** چشم افتد در نم و بند و گشاد 
  • ما پس این خس را زنیم اکنون لگد  ** تا دهان و چشم ازین خس وا رهد  2580
  • گفت دلقک ای ملک آهسته باش  ** روی حلم و مغفرت را کم‌خراش 
  • تا بدین حد چیست تعجیل نقم  ** من نمی‌پرم به دست تو درم 
  • آن ادب که باشد از بهر خدا  ** اندر آن مستعجلی نبود روا 
  • وآنچ باشد طبع و خشم و عارضی  ** می‌شتابد تا نگردد مرتضی 
  • ترسد ار آید رضا خشمش رود  ** انتقام و ذوق آن فایت شود  2585
  • شهوت کاذب شتابد در طعام  ** خوف فوت ذوق هست آن خود سقام 
  • اشتها صادق بود تاخیر به  ** تا گواریده شود آن بی‌گره 
  • تو پی دفع بلایم می‌زنی  ** تا ببینی رخنه را بندش کنی 
  • تا از آن رخنه برون ناید بلا  ** غیر آن رخنه بسی دارد قضا 
  • چاره‌ی دفع بلا نبود ستم  ** چاره احسان باشد و عفو و کرم  2590
  • گفت الصدقه مرد للبلا  ** داو مرضاک به صدقه یا فتی 
  • صدقه نبود سوختن درویش را  ** کور کردن چشم حلم‌اندیش را