English    Türkçe    فارسی   

6
2623-2647

  • کان دعا شد با اجابت مقترن  ** کفو او نبود کبار انس و جن 
  • در مری‌اش آنک حلو و حامض است  ** حجت ایشان بر حق داحض است 
  • که چو ما او را به خود افراشتیم  ** عذر و حجت از میان بر داشتیم  2625
  • قبله را چون کرد دست حق عیان  ** پس تحری بعد ازین مردود دان 
  • هین بگردان از تحری رو و سر  ** که پدید آمد معاد و مستقر 
  • یک زمان زین قبله گر ذاهل شوی  ** سخره‌ی هر قبله‌ی باطل شوی 
  • چون شوی تمییزده را ناسپاس  ** بجهد از تو خطرت قبله‌شناس 
  • گر ازین انبار خواهی بر و بر  ** نیم‌ساعت هم ز همدردان مبر  2630
  • که در آن دم که ببری زین معین  ** مبتلی گردی تو با بس القرین 
  • حکایت تعلق موش با چغز و بستن پای هر دو به رشته‌ای دراز و بر کشیدن زاغ موش را و معلق شدن چغز و نالیدن و پشیمانی او از تعلق با غیر جنس و با جنس خود ناساختن 
  • از قضا موشی و چغزی با وفا  ** بر لب جو گشته بودند آشنا 
  • هر دو تن مربوط میقاتی شدند  ** هر صباحی گوشه‌ای می‌آمدند 
  • نرد دل با هم‌دگر می‌باختند  ** از وساوس سینه می‌پرداختند 
  • هر دو را دل از تلاقی متسع  ** هم‌دگر را قصه‌خوان و مستمع  2635
  • رازگویان با زبان و بی‌زبان  ** الجماعه رحمه را تاویل دان 
  • آن اشر چون جفت آن شاد آمدی  ** پنج ساله قصه‌اش یاد آمدی 
  • جوش نطق از دل نشان دوستیست  ** بستگی نطق از بی‌الفتیست 
  • دل که دلبر دید کی ماند ترش  ** بلبلی گل دید کی ماند خمش 
  • ماهی بریان ز آسیب خضر  ** زنده شد در بحر گشت او مستقر  2640
  • یار را با یار چون بنشسته شد  ** صد هزاران لوح سر دانسته شد 
  • لوح محفوظ است پیشانی یار  ** راز کونینش نماید آشکار 
  • هادی راهست یار اندر قدوم  ** مصطفی زین گفت اصحابی نجوم 
  • نجم اندر ریگ و دریا رهنماست  ** چشم اندر نجم نه کو مقتداست 
  • چشم را با روی او می‌دار جفت  ** گرد منگیزان ز راه بحث و گفت  2645
  • زانک گردد نجم پنهان زان غبار  ** چشم بهتر از زبان با عثار 
  • تا بگوید او که وحیستش شعار  ** کان نشاند گرد و ننگیزد غبار