English    Türkçe    فارسی   

6
2637-2661

  • آن اشر چون جفت آن شاد آمدی  ** پنج ساله قصه‌اش یاد آمدی 
  • جوش نطق از دل نشان دوستیست  ** بستگی نطق از بی‌الفتیست 
  • دل که دلبر دید کی ماند ترش  ** بلبلی گل دید کی ماند خمش 
  • ماهی بریان ز آسیب خضر  ** زنده شد در بحر گشت او مستقر  2640
  • یار را با یار چون بنشسته شد  ** صد هزاران لوح سر دانسته شد 
  • لوح محفوظ است پیشانی یار  ** راز کونینش نماید آشکار 
  • هادی راهست یار اندر قدوم  ** مصطفی زین گفت اصحابی نجوم 
  • نجم اندر ریگ و دریا رهنماست  ** چشم اندر نجم نه کو مقتداست 
  • چشم را با روی او می‌دار جفت  ** گرد منگیزان ز راه بحث و گفت  2645
  • زانک گردد نجم پنهان زان غبار  ** چشم بهتر از زبان با عثار 
  • تا بگوید او که وحیستش شعار  ** کان نشاند گرد و ننگیزد غبار 
  • چون شد آدم مظهر وحی و وداد  ** ناطقه‌ی او علم الاسما گشاد 
  • نام هر چیزی چنانک هست آن  ** از صحیفه‌ی دل روی گشتش زبان 
  • فاش می‌گفتی زبان از ریتش  ** جمله را خاصیت و ماهیتش  2650
  • آنچنان نامی که اشیا را سزد  ** نه چنانک حیز را خواند اسد 
  • نوح نهصد سال در راه سوی  ** بود هر روزیش تذکیر نوی 
  • لعل او گویا ز یاقوت القلوب  ** نه رساله خوانده نه قوت القلوب 
  • وعظ را ناموخته هیچ از شروح  ** بلک ینبوع کشوف و شرح روح 
  • زان میی کان می چو نوشیده شود  ** آب نطق از گنگ جوشیده شود  2655
  • طفل نوزاده شود حبر فصیح  ** حکمت بالغ بخواند چون مسیح 
  • از کهی که یافت زان می خوش‌لبی  ** صد غزل آموخت داود نبی 
  • جمله مرغان ترک کرده چیک چیک  ** هم‌زبان و یار داود ملیک 
  • چه عجب که مرغ گردد مست او  ** هم شنود آهن ندای دست او 
  • صرصری بر عاد قتالی شده  ** مر سلیمان را چو حمالی شده  2660
  • صرصری می‌برد بر سر تخت شاه  ** هر صباح و هر مسا یک ماهه راه