English    Türkçe    فارسی   

6
2645-2669

  • چشم را با روی او می‌دار جفت  ** گرد منگیزان ز راه بحث و گفت  2645
  • زانک گردد نجم پنهان زان غبار  ** چشم بهتر از زبان با عثار 
  • تا بگوید او که وحیستش شعار  ** کان نشاند گرد و ننگیزد غبار 
  • چون شد آدم مظهر وحی و وداد  ** ناطقه‌ی او علم الاسما گشاد 
  • نام هر چیزی چنانک هست آن  ** از صحیفه‌ی دل روی گشتش زبان 
  • فاش می‌گفتی زبان از ریتش  ** جمله را خاصیت و ماهیتش  2650
  • آنچنان نامی که اشیا را سزد  ** نه چنانک حیز را خواند اسد 
  • نوح نهصد سال در راه سوی  ** بود هر روزیش تذکیر نوی 
  • لعل او گویا ز یاقوت القلوب  ** نه رساله خوانده نه قوت القلوب 
  • وعظ را ناموخته هیچ از شروح  ** بلک ینبوع کشوف و شرح روح 
  • زان میی کان می چو نوشیده شود  ** آب نطق از گنگ جوشیده شود  2655
  • طفل نوزاده شود حبر فصیح  ** حکمت بالغ بخواند چون مسیح 
  • از کهی که یافت زان می خوش‌لبی  ** صد غزل آموخت داود نبی 
  • جمله مرغان ترک کرده چیک چیک  ** هم‌زبان و یار داود ملیک 
  • چه عجب که مرغ گردد مست او  ** هم شنود آهن ندای دست او 
  • صرصری بر عاد قتالی شده  ** مر سلیمان را چو حمالی شده  2660
  • صرصری می‌برد بر سر تخت شاه  ** هر صباح و هر مسا یک ماهه راه 
  • هم شده حمال و هم جاسوس او  ** گفت غایب را کنان محسوس او 
  • باد دم که گفت غایب یافتی  ** سوی گوش آن ملک بشتافتی 
  • که فلانی این چنین گفت این زمان  ** ای سلیمان مه صاحب‌قران 
  • تدبیر کردن موش به چغز کی من نمی‌توانم بر تو آمدن به وقت حاجت در آب میان ما وصلتی باید کی چون من بر لب جو آیم ترا توانم خبر کردن و تو چون بر سر سوراخ موش‌خانه آیی مرا توانی خبر کردن الی آخره 
  • این سخن پایان ندارد گفت موش  ** چغز را روزی کای مصباح هوش  2665
  • وقتها خواهم که گویم با تو راز  ** تو درون آب داری ترک‌تاز 
  • بر لب جو من ترا نعره‌زنان  ** نشنوی در آب ناله‌ی عاشقان 
  • من بدین وقت معین ای دلیر  ** می‌نگردم از محاکات تو سیر 
  • پنج وقت آمد نماز و رهنمون  ** عاشقان را فی صلاة دائمون