English    Türkçe    فارسی   

6
2749-2773

  • حس پیل از زخم غیب آگاه بود  ** چون بود حس ولی با ورود 
  • نه که یعقوب نبی آن پاک‌خو  ** بهر یوسف با همه اخوان او  2750
  • از پدر چون خواستندش دادران  ** تا برندش سوی صحرا یک زمان 
  • جمله گفتندش میندیش از ضرر  ** یک دو روزش مهلتی ده ای پدر 
  • که چرا ما را نمی داری امین ** یوسف خود را به سیران و ظعین
  • تا به هم در مرجها بازی کنیم  ** ما درین دعوت امین و محسنیم 
  • گفت این دانم که نقلش از برم  ** می‌فروزد در دلم درد و سقم  2755
  • این دلم هرگز نمی‌گوید دروغ  ** که ز نور عرش دارد دل فروغ 
  • آن دلیل قاطعی بد بر فساد  ** وز قضا آن را نکرد او اعتداد 
  • در گذشت از وی نشانی آن‌چنان  ** که قضا در فلسفه بود آن زمان 
  • این عجب نبود که کور افتد به چاه  ** بوالعجب افتادن بینای راه 
  • این قضا را گونه گون تصریفهاست  ** چشم‌بندش یفعل‌الله ما یشاست  2760
  • هم بداند هم نداند دل فنش  ** موم گردد بهر آن مهر آهنش 
  • گوییی دل گویدی که میل او  ** چون درین شد هرچه افتد باش گو 
  • خویش را زین هم مغفل می‌کند  ** در عقالش جان معقل می‌کند 
  • گر شود مات اندرین آن بوالعلا  ** آن نباشد مات باشد ابتلا 
  • یک بلا از صد بلااش وا خرد  ** یک هبوطش بر معارجها برد  2765
  • خام شوخی که رهانیدش مدام  ** از خمار صد هزاران زشت خام 
  • عاقبت او پخته و استاد شد  ** جست از رق جهان و آزاد شد 
  • از شراب لایزالی گشت مست  ** شد ممیز از خلایق باز رست 
  • ز اعتقاد سست پر تقلیدشان  ** وز خیال دیده‌ی بی‌دیدشان 
  • ای عجب چه فن زند ادراکشان  ** پیش جزر و مد بحر بی‌نشان  2770
  • زان بیابان این عمارت‌ها رسید  ** ملک و شاهی و وزارتها رسید 
  • زان بیابان عدم مشتاق شوق  ** می‌رسند اندر شهادت جوق جوق 
  • کاروان بر کاروان زین بادیه  ** می‌رسد در هر مسا و غادیه