English    Türkçe    فارسی   

6
2806-2830

  • چشم بد را چشم نیکویت شها  ** مات و مستاصل کند نعم الدوا 
  • بل ز چشمت کیمیاها می‌رسد  ** چشم بد را چشم نیکو می‌کند 
  • چشم شه بر چشم باز دل زدست  ** چشم بازش سخت با همت شدست 
  • تا ز بس همت که یابید از نظر  ** می‌نگیرد باز شه جز شیر نر 
  • شیر چه کان شاه‌باز معنوی  ** هم شکار تست و هم صیدش توی  2810
  • شد صفیر باز جان در مرج دین  ** نعره‌های لا احب الافلین 
  • باز دل را که پی تو می‌پرید  ** از عطای بی‌حدت چشمی رسید 
  • یافت بینی بوی و گوش از تو سماع  ** هر حسی را قسمتی آمد مشاع 
  • هر حسی را چون دهی ره سوی غیب  ** نبود آن حس را فتور مرگ و شیب 
  • مالک الملکی به حس چیزی دهی  ** تا که بر حس‌ها کند آن حس شهی  2815
  • حکایت شب دزدان کی سلطان محمود شب در میان ایشان افتاد کی من یکی‌ام از شما و بر احوال ایشان مطلع شدن الی آخره 
  • شب چو شه محمود برمی‌گشت فرد  ** با گروهی قوم دزدان باز خورد 
  • پس بگفتندش کیی ای بوالوفا  ** گفت شه من هم یکی‌ام از شما 
  • آن یکی گفت ای گروه مکر کیش  ** تا بگوید هر یکی فرهنگ خویش 
  • تا بگوید با حریفان در سمر  ** کو چه دارد در جبلت از هنر 
  • آن یکی گفت ای گروه فن‌فروش  ** هست خاصیت مرا اندر دو گوش  2820
  • که بدانم سگ چه می‌گوید به بانگ  ** قوم گفتندش ز دیناری دو دانگ 
  • آن دگر گفت ای گروه زرپرست  ** جمله خاصیت مرا چشم اندرست 
  • هر که را شب بینم اندر قیروان  ** روز بشناسم من او را بی‌گمان 
  • گفت یک خاصیتم در بازو است  ** که زنم من نقبها با زور دست 
  • گفت یک خاصیتم در بینی است  ** کار من در خاکها بوبینی است  2825
  • سرالناس معادن داد دست  ** که رسول آن را پی چه گفته است 
  • من ز خاک تن بدانم کاندر آن  ** چند نقدست و چه دارد او ز کان 
  • در یکی کان زر بی‌اندازه درج  ** وان دگر دخلش بود کمتر ز خرج 
  • هم‌چو مجنون بو کنم من خاک را  ** خاک لیلی را بیابم بی‌خطا 
  • بو کنم دانم ز هر پیراهنی  ** گر بود یوسف و گر آهرمنی  2830