English    Türkçe    فارسی   

6
3041-3065

  • اختران بسیار و خورشید ار یکیست  ** پیش او بنیاد ایشان مندکیست 
  • گر هزاران موش پیش آرند سر  ** گربه را نه ترس باشد نه حذر 
  • کی به پیش آیند موشان ای فلان  ** نیست جمعیت درون جانشان 
  • هست جمعیت به صورتها فشار  ** جمع معنی خواه هین از کردگار 
  • نیست جمعیت ز بسیاری جسم  ** جسم را بر باد قایم دان چو اسم  3045
  • در دل موش ار بدی جمعیتی  ** جمع گشتی چند موش از حمیتی 
  • بر زدندی چون فدایی حمله‌ای  ** خویش را بر گربه‌ی بی‌مهله‌ای 
  • آن یکی چشمش بکندی از ضراب  ** وان دگر گوشش دریدی هم به ناب 
  • وان دگر سوراخ کردی پهلوش  ** از جماعت گم شدی بیرون شوش 
  • لیک جمعیت ندارد جان موش  ** بجهد از جانش به بانگ گربه هوش  3050
  • خشک گردد موش زان گربه‌ی عیار  ** گر بود اعداد موشان صد هزار 
  • از رمه‌ی انبه چه غم قصاب را  ** انبهی هش چه بندد خواب را 
  • مالک الملک است جمعیت دهد  ** شیر را تا بر گله‌ی گوران جهد 
  • صد هزاران گور ده‌شاخ و دلیر  ** چون عدم باشند پیش صول شیر 
  • مالک الملک است بدهد ملک حسن  ** یوسفی را تا بود چون ماء مزن  3055
  • در رخی بنهد شعاع اختری  ** که شود شاهی غلام دختری 
  • بنهد اندر روی دیگر نور خود  ** که ببیند نیم‌شب هر نیک و بد 
  • یوسف و موسی ز حق بردند نور  ** در رخ و رخسار و در ذات الصدور 
  • روی موسی بارقی انگیخته  ** پیش رو او توبره آویخته 
  • نور رویش آن‌چنان بردی بصر  ** که زمرد از دو دیده‌ی مار کر  3060
  • او ز حق در خواسته تا توبره  ** گردد آن نور قوی را ساتره 
  • توبره گفت از گلیمت ساز هین  ** کان لباس عارفی آمد امین 
  • کان کسا از نور صبری یافتست  ** نور جان در تار و پودش تافتست 
  • جز چنین خرقه نخواهد شد صوان  ** نور ما را بر نتابد غیر آن 
  • کوه قاف ار پیش آید بهرسد  ** هم‌چو کوه طور نورش بر درد  3065