English    Türkçe    فارسی   

6
3442-3466

  • هم‌چو مه هم‌چون عطارد تیزرو  ** گوییی صرصر علف بودش نه جو 
  • ماه عرصه‌ی آسمان را در شبی  ** می‌برد اندر مسیر و مذهبی 
  • چون به یک شب مه برید ابراج را  ** از چه منکر می‌شوی معراج را 
  • صد چو ماهست آن عجب در یتیم  ** که به یک ایماء او شد مه دو نیم  3445
  • آن عجب کو در شکاف مه نمود  ** هم به قدر ضعف حس خلق بود 
  • کار و بار انبیا و مرسلون  ** هست از افلاک و اخترها برون 
  • تو برون رو هم ز افلاک و دوار  ** وانگهان نظاره کن آن کار و بار 
  • در میان بیضه‌ای چون فرخ‌ها  ** نشنوی تسبیح مرغان هوا 
  • معجزات این‌جا نخواهد شرح گشت  ** ز اسپ و خوارمشاه گو و سرگذشت  3450
  • آفتاب لطف حق بر هر چه تافت  ** از سگ و از اسپ فر کهف یافت 
  • تاب لطفش را تو یکسان هم مدان  ** سنگ را و لعل را داد او نشان 
  • لعل را زان هست گنج مقتبس  ** سنگ را گرمی و تابانی و بس 
  • آنک بر دیوار افتد آفتاب  ** آن‌چنان نبود کز آب و اضطراب 
  • چون دمی حیران شد از وی شاه فرد  ** روی خود سوی عماد الملک کرد  3455
  • کای اچی بس خوب اسپی نیست این  ** از بهشتست این مگر نه از زمین 
  • پس عماد الملک گفتش ای خدیو  ** چون فرشته گردد از میل تو دیو 
  • در نظر آنچ آوری گردید نیک  ** بس گش و رعناست این مرکب ولیک 
  • هست ناقص آن سر اندر پیکرش  ** چون سر گاوست گویی آن سرش 
  • در دل خوارمشه این دم کار کرد  ** اسپ را در منظر شه خوار کرد  3460
  • چون غرض دلاله گشت و واصفی  ** از سه گز کرباس یابی یوسفی 
  • چونک هنگام فراق جان شود  ** دیو دلال در ایمان شود 
  • پس فروشد ابله ایمان را شتاب  ** اندر آن تنگی به یک ابریق آب 
  • وان خیالی باشد و ابریق نی  ** قصد آن دلال جز تخریق نی 
  • این زمان که تو صحیح و فربهی  ** صدق را بهر خیالی می‌دهی  3465
  • می‌فروشی هر زمانی در کان  ** هم‌چو طفلی می‌ستانی گردگان