English    Türkçe    فارسی   

6
347-371

  • چون بیامد سوخت پرش را گریخت  ** باز چون طفلان فتاد و ملح ریخت 
  • بار دیگر بر گمان طمع سود  ** خویش زد بر آتش آن شمع زود 
  • بار دیگر سوخت هم واپس بجست  ** باز کردش حرص دل ناسی و مست 
  • آن زمان کز سوختن وا می‌جهد  ** هم‌چو هندو شمع را ده می‌دهد  350
  • که ای رخت تابان چون ماه شب‌فروز  ** وی به صحبت کاذب و مغرورسوز 
  • باز از یادش رود توبه و انین  ** کاوهن الرحمن کید الکاذبین 
  • در عموم تاویل این آیت کی کلما اوقدوا نارا للحرب 
  • کلما هم اوقدوا نار الوغی  ** اطفاء الله نارهم حتی انطفا 
  • عزم کرده که دلا آنجا مه‌ایست  ** گشته ناسی زانک اهل عزم نیست 
  • چون نبودش تخم صدقی کاشته  ** حق برو نسیان آن بگماشته  355
  • گرچه بر آتش‌زنه‌ی دل می‌زند  ** آن ستاره‌ش را کف حق می‌کشد 
  • قصه‌ای هم در تقریر این 
  • شرفه‌ای بشنید در شب معتمد  ** برگرفت آتش‌زنه که آتش زند 
  • دزد آمد آن زمان پیشش نشست  ** چون گرفت آن سوخته می‌کرد پست 
  • می‌نهاد آنجا سر انگشت را  ** تا شود استاره‌ی آتش فنا 
  • خواجه می‌پنداشت کز خود می‌مرد  ** این نمی‌دید او که دزدش می‌کشد  360
  • خواجه گفت این سوخته نمناک بود  ** می‌مرد استاره از تریش زود 
  • بس که ظلمت بود و تاریکی ز پیش  ** می‌ندید آتش‌کشی را پیش خویش 
  • این چنین آتش‌کشی اندر دلش  ** دیده‌ی کافر نبیند از عمش 
  • چون نمی‌داند دل داننده‌ای  ** هست با گردنده گرداننده‌ای 
  • چون نمی‌گویی که روز و شب به خود  ** بی‌خداوندی کی آید کی رود  365
  • گرد معقولات می‌گردی ببین  ** این چنین بی‌عقلی خود ای مهین 
  • خانه با بنا بود معقول‌تر  ** یا که بی‌بنا بگو ای کم‌هنر 
  • خط با کاتب بود معقول‌تر  ** یا که بی‌کاتب بیندیش ای پسر 
  • جیم گوش و عین چشم و میم فم  ** چون بود بی‌کاتبی ای متهم 
  • شمع روشن بی‌ز گیراننده‌ای  ** یا بگیراننده‌ی داننده‌ای  370
  • صنعت خوب از کف شل ضریر  ** باشد اولی یا بگیرایی بصیر