English    Türkçe    فارسی   

6
3474-3498

  • آن چه سرمه‌ست آنک یزدان می‌کشد  ** کز پس صد پرده بیند جان رشد 
  • چشم مهتر چون به آخر بود جفت  ** پس بدان دیده جهان را جیفه گفت  3475
  • زین یکی ذمش که بشنود او وحسپ  ** پس فسرد اندر دل شه مهر اسپ 
  • چشم خود بگذاشت و چشم او گزید  ** هوش خود بگذاشت و قول او شنید 
  • این بهانه بود و آن دیان فرد  ** از نیاز آن در دل شه سرد کرد 
  • در ببست از حسن او پیش بصر  ** آن سخن بد در میان چون بانگ در 
  • پرده کرد آن نکته را بر چشم شه  ** که از آن پرده نماید مه سیه  3480
  • پاک بنایی که بر سازد حصون  ** در جهان غیب از گفت و فسون 
  • بانگ در دان گفت را از قصر راز  ** تا که بانگ وا شدست این یا فراز 
  • بانگ در محسوس و در از حس برون  ** تبصرون این بانگ و در لا تبصرون 
  • چنگ حکمت چونک خوش‌آواز شد  ** تا چه در از روض جنت باز شد 
  • بانگ گفت بد چو دروا می‌شود  ** از سقر تا خود چه در وا می‌شود  3485
  • بانگ در بشنو چو دوری از درش  ** ای خنک او را که وا شد منظرش 
  • چون تو می‌بینی که نیکی می‌کنی  ** بر حیات و راحتی بر می‌زنی 
  • چونک تقصیر و فسادی می‌رود  ** آن حیات و ذوق پنهان می‌شود 
  • دید خود مگذار از دید خسان  ** که به مردارت کشند این کرکسان 
  • چشم چون نرگس فروبندی که چی  ** هین عصاام کش که کورم ای اچی  3490
  • وان عصاکش که گزیدی در سفر  ** خود ببینی باشد از تو کورتر 
  • دست کورانه به حبل الله زن  ** جز بر امر و نهی یزدانی متن 
  • چیست حبل‌الله رها کردن هوا  ** کین هوا شد صرصری مر عاد را 
  • خلق در زندان نشسته از هواست  ** مرغ را پرها ببسته از هواست 
  • ماهی اندر تابه‌ی گرم از هواست  ** رفته از مستوریان شرم از هواست  3495
  • خشم شحنه شعله‌ی نار از هواست  ** چارمیخ و هیبت دار از هواست 
  • شحنه‌ی اجسام دیدی بر زمین  ** شحنه‌ی احکام جان را هم ببین 
  • روح را در غیب خود اشکنجه‌هاست  ** لیک تا نجهی شکنجه در خفاست