English    Türkçe    فارسی   

6
3498-3522

  • روح را در غیب خود اشکنجه‌هاست  ** لیک تا نجهی شکنجه در خفاست 
  • چون رهیدی بینی اشکنجه و دمار  ** زانک ضد از ضد گردد آشکار 
  • آنک در چه زاد و در آب سیاه  ** او چه داند لطف دشت و رنج چاه  3500
  • چون رها کردی هوا از بیم حق  ** در رسد سغراق از تسنیم حق 
  • لا تطرق فی هواک سل سبیل  ** من جناب الله نحو السلسبیل 
  • لا تکن طوع الهوی مثل الحشیش  ** ان ظل العرش اولی من عریش 
  • گفت سلطان اسپ را وا پس برید  ** زودتر زین مظلمه بازم خرید 
  • با دل خود شه نفرمود این قدر  ** شیر را مفریب زین راس البقر  3505
  • پای گاو اندر میان آری ز داو  ** رو ندوزد حق بر اسپی شاخ گاو 
  • بس مناسب صنعتست این شهره زاو  ** کی نهد بر جسم اسپ او عضو گاو 
  • زاو ابدان را مناسب ساخته  ** قصرهای منتقل پرداخته 
  • در میان قصرها تخریج‌ها  ** از سوی این سوی آن صهریج‌ها 
  • وز درونشان عالمی بی‌منتها  ** در میان خرگهی چندین فضا  3510
  • گه چو کابوسی نماید ماه را  ** گه نماید روضه قعر چاه را 
  • قبض و بسط چشم دل از ذوالجلال  ** دم به دم چون می‌کند سحر حلال 
  • زین سبب درخواست از حق مصطفی  ** زشت را هم زشت و حق را حق‌نما 
  • تا به آخر چون بگردانی ورق  ** از پشیمانی نه افتم در قلق 
  • مکر که کرد آن عماد الملک فرد  ** مالک الملکش بدان ارشاد کرد  3515
  • مکر حق سرچشمه‌ی این مکرهاست  ** قلب بین اصبعین کبریاست 
  • آنک سازد در دلت مکر و قیاس  ** آتشی داند زدن اندر پلاس 
  • رجوع کردن به قصه‌ی آن پای‌مرد و آن غریب وام‌دار و بازگشتن ایشان از سر گور خواجه و خواب دیدن پای‌مرد خواجه را الی آخره 
  • بی‌نهایت آمد این خوش سرگذشت  ** چون غریب از گور خواجه باز گشت 
  • پای مردش سوی خانه‌ی خویش برد  ** مهر صد دینار را فا او سپرد 
  • لوتش آورد و حکایت‌هاش گفت  ** کز امید اندر دلش صد گل شکفت  3520
  • آنچ بعد العسر یسر او دیده بود  ** با غریب از قصه‌ی آن لب گشود 
  • نیم‌شب بگذشت و افسانه کنان  ** خوابشان انداخت تا مرعای جان