English    Türkçe    فارسی   

6
3691-3715

  • ور سبب گیری نگیری هم دلیر  ** که بس آفت‌هاست پنهانش به زیر 
  • سر استثناست این حزم و حذر  ** زانک خر را بز نماید این قدر 
  • آنک چشمش بست گرچه گربزست  ** ز احولی اندر دو چشمش خربزست 
  • چون مقلب حق بود ابصار را  ** که بگرداند دل و افکار را 
  • چاه را تو خانه‌ای بینی لطیف  ** دام را تو دانه‌ای بینی ظریف  3695
  • این تفسطط نیست تقلیب خداست  ** می‌نماید که حقیقتها کجاست 
  • آنک انکار حقایق می‌کند  ** جملگی او بر خیالی می‌تند 
  • او نمی‌گوید که حسبان خیال  ** هم خیالی باشدت چشمی به مال 
  • رفتن پسران سلطان به حکم آنک الانسان حریص علی ما منع ما بندگی خویش نمودیم ولیکن خوی بد تو بنده ندانست خریدن به سوی آن قلعه‌ی ممنوع عنه آن همه وصیت‌ها و اندرزهای پدر را زیر پا نهادند تا در چاه بلا افتادند و می‌گفتند ایشان را نفوس لوامه الم یاتکم نذیر ایشان می‌گفتند گریان و پشیمان لوکنا نسمع او نعقل ماکنا فی اصحاب السعیر 
  • این سخن پایان ندارد آن فریق  ** بر گرفتند از پی آن دز طریق 
  • بر درخت گندم منهی زدند  ** از طویله‌ی مخلصان بیرون شدند  3700
  • چون شدند از منع و نهیش گرم‌تر  ** سوی آن قلعه بر آوردند سر 
  • بر ستیز قول شاه مجتبی  ** تا به قلعه‌ی صبرسوز هش‌ربا 
  • آمدند از رغم عقل پندتوز  ** در شب تاریک بر گشته ز روز 
  • اندر آن قلعه‌ی خوش ذات الصور  ** پنج در در بحر و پنجی سوی بر 
  • پنج از آن چون حس به سوی رنگ و بو  ** پنج از آن چون حس باطن رازجو  3705
  • زان هزاران صورت و نقش و نگار  ** می‌شدند از سو به سو خوش بی‌قرار 
  • زین قدح‌های صور کم‌باش مست  ** تا نگردی بت‌تراش و بت‌پرست 
  • از قدح‌های صور بگذر مه‌ایست  ** باده در جامست لیک از جام نیست 
  • سوی باده‌بخش بگشا پهن فم  ** چون رسد باده نیاید جام کم 
  • آدما معنی دلبندم بجوی  ** ترک قشر و صورت گندم بگوی  3710
  • چونک ریگی آرد شد بهر خلیل  ** دانک معزولست گندم ای نبیل 
  • صورت از بی‌صورت آید در وجود  ** هم‌چنانک از آتشی زادست دود 
  • کمترین عیب مصور در خصال  ** چون پیاپی بینیش آید ملال 
  • حیرت محض آردت بی‌صورتی  ** زاده صد گون آلت از بی‌آلتی 
  • بی ز دستی دست‌ها بافد همی  ** جان جان سازد مصور آدمی  3715