English    Türkçe    فارسی   

6
3730-3754

  • صورت فکرست بر بام مشید  ** وآن عمل چون سایه بر ارکان پدید  3730
  • فعل بر ارکان و فکرت مکتتم  ** لیک در تاثیر و وصلت دو به هم 
  • آن صور در بزم کز جام خوشیست  ** فایده‌ی او بی‌خودی و بیهشیست 
  • صورت مرد و زن و لعب و جماع  ** فایده‌ش بی‌هوشی وقت وقاع 
  • صورت نان و نمک کان نعمتست  ** فایده‌ش آن قوت بی‌صورتست 
  • در مصاف آن صورت تیغ و سپر  ** فایده‌ش بی‌صورتی یعنی ظفر  3735
  • مدرسه و تعلیق و صورت‌های وی  ** چون به دانش متصل شد گشت طی 
  • این صور چون بنده‌ی بی‌صورتند  ** پس چرا در نفی صاحب‌نعمتند 
  • این صور دارد ز بی‌صورت وجود  ** چیست پس بر موجد خویشش جحود 
  • خود ازو یابد ظهور انکار او  ** نیست غیر عکس خود این کار او 
  • صورت دیوار و سقف هر مکان  ** سایه‌ی اندیشه‌ی معمار دان  3740
  • گرچه خود اندر محل افتکار  ** نیست سنگ و چوب و خشتی آشکار 
  • فاعل مطلق یقین بی‌صورتست  ** صورت اندر دست او چون آلتست 
  • گه گه آن بی‌صورت از کتم عدم  ** مر صور را رو نماید از کرم 
  • تا مدد گیرد ازو هر صورتی  ** از کمال و از جمال و قدرتی 
  • باز بی‌صورت چو پنهان کرد رو  ** آمدند از بهر کد در رنگ و بو  3745
  • صورتی از صورت دیگر کمال  ** گر بجوید باشد آن عین ضلال 
  • پس چه عرضه می‌کنی ای بی‌گهر  ** احتیاج خود به محتاجی دگر 
  • چون صور بنده‌ست بر یزدان مگو  ** ظن مبر صورت به تشبیهش مجو 
  • در تضرع جوی و در افنای خویش  ** کز تفکر جز صور ناید به پیش 
  • ور ز غیر صورتت نبود فره  ** صورتی کان بی‌تو زاید در تو به  3750
  • صورت شهری که آنجا می‌روی  ** ذوق بی‌صورت کشیدت ای روی 
  • پس به معنی می‌روی تا لامکان  ** که خوشی غیر مکانست و زمان 
  • صورت یاری که سوی او شوی  ** از برای مونسی‌اش می‌روی 
  • پس بمعنی سوی بی‌صورت شدی  ** گرچه زان مقصود غافل آمدی