English    Türkçe    فارسی   

6
3758-3782

  • آن ز سر می‌یابد آن داد این ز دم  ** قوم دیگر پا و سر کردند گم 
  • چونک گم شد جمله جمله یافتند  ** از کم آمد سوی کل بشتافتند 
  • دیدن ایشان در قصر این قلعه‌ی ذات الصور نقش روی دختر شاه چین را و بیهوش شدن هر سه و در فتنه افتادن و تفحص کردن کی این صورت کیست 
  • این سخن پایان ندارد آن گروه  ** صورتی دیدند با حسن و شکوه  3760
  • خوب‌تر زان دیده بودند آن فریق  ** لیک زین رفتند در بحر عمیق 
  • زانک افیونشان درین کاسه رسید  ** کاسه‌ها محسوس و افیون ناپدید 
  • کرد فعل خویش قلعه‌ی هش‌ربا  ** هر سه را انداخت در چاه بلا 
  • تیر غمزه دوخت دل را بی‌کمان  ** الامان و الامان ای بی‌امان 
  • قرنها را صورت سنگین بسوخت  ** آتشی در دین و دلشان بر فروخت  3765
  • چونک روحانی بود خود چون بود  ** فتنه‌اش هر لحظه دیگرگون بود 
  • عشق صورت در دل شه‌زادگان  ** چون خلش می‌کرد مانند سنان 
  • اشک می‌بارید هر یک هم‌چو میغ  ** دست می‌خایید و می‌گفت ای دریغ 
  • ما کنون دیدیم شه ز آغاز دید  ** چندمان سوگند داد آن بی‌ندید 
  • انبیا را حق بسیارست از آن  ** که خبر کردند از پایانمان  3770
  • کاینچ می‌کاری نروید جز که خار  ** وین طرف پری نیابی زو مطار 
  • تخم از من بر که تا ریعی دهد  ** با پر من پر که تیر آن سو جهد 
  • تو ندانی واجبی آن و هست  ** هم تو گویی آخر آن واجب بدست 
  • او توست اما نه این تو آن توست  ** که در آخر واقف بیرون‌شوست 
  • توی آخر سوی توی اولت  ** آمدست از بهر تنبیه و صلت  3775
  • توی تو در دیگری آمد دفین  ** من غلام مرد خودبینی چنین 
  • آنچ در آیینه می‌بیند جوان  ** پیر اندر خشت بیند بیش از آن 
  • ز امر شاه خویش بیرون آمدیم  ** با عنایات پدر یاغی شدیم 
  • سهل دانستیم قول شاه را  ** وان عنایت‌های بی اشباه را 
  • نک در افتادیم در خندق همه  ** کشته و خسته‌ی بلا بی ملحمه  3780
  • تکیه بر عقل خود و فرهنگ خویش  ** بودمان تا این بلا آمد به پیش 
  • بی‌مرض دیدیم خویش و بی ز رق  ** آنچنان که خویش را بیمار دق