English    Türkçe    فارسی   

6
3767-3791

  • عشق صورت در دل شه‌زادگان  ** چون خلش می‌کرد مانند سنان 
  • اشک می‌بارید هر یک هم‌چو میغ  ** دست می‌خایید و می‌گفت ای دریغ 
  • ما کنون دیدیم شه ز آغاز دید  ** چندمان سوگند داد آن بی‌ندید 
  • انبیا را حق بسیارست از آن  ** که خبر کردند از پایانمان  3770
  • کاینچ می‌کاری نروید جز که خار  ** وین طرف پری نیابی زو مطار 
  • تخم از من بر که تا ریعی دهد  ** با پر من پر که تیر آن سو جهد 
  • تو ندانی واجبی آن و هست  ** هم تو گویی آخر آن واجب بدست 
  • او توست اما نه این تو آن توست  ** که در آخر واقف بیرون‌شوست 
  • توی آخر سوی توی اولت  ** آمدست از بهر تنبیه و صلت  3775
  • توی تو در دیگری آمد دفین  ** من غلام مرد خودبینی چنین 
  • آنچ در آیینه می‌بیند جوان  ** پیر اندر خشت بیند بیش از آن 
  • ز امر شاه خویش بیرون آمدیم  ** با عنایات پدر یاغی شدیم 
  • سهل دانستیم قول شاه را  ** وان عنایت‌های بی اشباه را 
  • نک در افتادیم در خندق همه  ** کشته و خسته‌ی بلا بی ملحمه  3780
  • تکیه بر عقل خود و فرهنگ خویش  ** بودمان تا این بلا آمد به پیش 
  • بی‌مرض دیدیم خویش و بی ز رق  ** آنچنان که خویش را بیمار دق 
  • علت پنهان کنون شد آشکار  ** بعد از آنک بند گشتیم و شکار 
  • سایه‌ی رهبر بهست از ذکر حق  ** یک قناعت به که صد لوت و طبق 
  • چشم بینا بهتر از سیصد عصا  ** چشم بشناسد گهر را از حصا  3785
  • در تفحص آمدند از اندهان  ** صورت کی بود عجب این در جهان 
  • بعد بسیاری تفحص در مسیر  ** کشف کرد آن راز را شیخی بصیر 
  • نه از طریق گوش بل از وحی هوش  ** رازها بد پیش او بی روی‌پوش 
  • گفت نقش رشک پروینست این  ** صورت شه‌زاده‌ی چینست این 
  • هم‌چو جان و چون جنین پنهانست او  ** در مکتم پرده و ایوانست او  3790
  • سوی او نه مرد ره دارد نه زن  ** شاه پنهان کرد او را از فتن