English    Türkçe    فارسی   

6
3947-3971

  • بسرشد گاهیش نرم و گه درشت  ** زو بر آرد چاق چاقی زیر مشت 
  • گاه پهنش واکشد بر تخته‌ای  ** درهمش آرد گهی یک لخته‌ای 
  • گاه در وی ریزد آب و گه نمک  ** از تنور و آتشش سازد محک 
  • این چنین پیچند مطلوب و طلوب  ** اندرین لعبند مغلوب و غلوب  3950
  • این لعب تنها نه شو را با زنست  ** هر عشیق و عاشقی را این فنست 
  • از قدیم و حادث و عین و عرض  ** پیچشی چون ویس و رامین مفترض 
  • لیک لعب هر یکی رنگی دگر  ** پیچش هر یک ز فرهنگی دگر 
  • شوی و زن را گفته شد بهر مثال  ** که مکن ای شوی زن را بد گسیل 
  • آن شب گردک نه ینگا دست او  ** خوش امانت داد اندر دست تو  3955
  • کانچ با او تو کنی ای معتمد  ** از بد و نیکی خدا با تو کند 
  • حاصل این‌جا این فقیه از بی‌خودی  ** نه عفیفی ماندش و نه زاهدی 
  • آن فقیه افتاد بر آن حورزاد  ** آتش او اندر آن پنبه فتاد 
  • جان به جان پیوست و قالب‌ها چخید  ** چون دو مرغ سربریده می‌طپید 
  • چه سقایه چه ملک چه ارسلان  ** چه حیا چه دین چه بیم و خوف جان  3960
  • چشمشان افتاده اندر عین و غین  ** نه حسن پیداست این‌جا نه حسین 
  • شد دراز و کو طریق بازگشت  ** انتظار شاه هم از حد گذشت 
  • شاه آمد تا ببیند واقعه  ** دید آن‌جا زلزله‌ی القارعه 
  • آن فقیه از بیم برجست و برفت  ** سوی مجلس جام را بربود تفت 
  • شه چون دوزخ پر شرار و پر نکال  ** تشنه‌ی خون دو جفت بدفعال  3965
  • چون فقیهش دید رخ پر خشم و قهر  ** تلخ و خونی گشته هم‌چون جام زهر 
  • بانگ زد بر ساقیش که ای گرم‌دار  ** چه نشستی خیره ده در طبعش آر 
  • خنده آمد شاه را گفت ای کیا  ** آمدم با طبع آن دختر ترا 
  • پادشاهم کار من عدلست و داد  ** زان خورم که یار را جودم بداد 
  • آنچ آن را من ننوشم هم‌چو نوش  ** کی دهم در خورد یار و خویش و توش  3970
  • زان خورانم من غلامان را که من  ** می‌خورم بر خوان خاص خویشتن