English    Türkçe    فارسی   

6
3987-4011

  • تا بیامد خشت می‌زد در تبوک  ** با ملک گفتند شاهی از ملوک 
  • امرء القیس آمدست این‌جا به کد  ** در شکار عشق و خشتی می‌زند 
  • آن ملک برخاست شب شد پیش او  ** گفته او را ای ملیک خوب‌رو 
  • یوسف وقتی دو ملکت شد کمال  ** مر ترا رام از بلاد و از جمال  3990
  • گشته مردان بندگان از تیغ تو  ** وان زنان ملک مه بی‌میغ تو 
  • پیش ما باشی تو بخت ما بود  ** جان ما از وصل تو صد جان شود 
  • هم من و هم ملک من مملوک تو  ** ای به همت ملک‌ها متروک تو 
  • فلسفه گفتش بسی و او خموش  ** ناگهان وا کرد از سر روی‌پوش 
  • تا چه گفتش او به گوش از عشق و درد  ** هم‌چو خود در حال سرگردانش کرد  3995
  • دست او بگرفت و با او یار شد  ** او هم از تخت و کمر بیزار شد 
  • تا بلاد دور رفتند این دو شه  ** عشق یک کرت نکردست این گنه 
  • بر بزرگان شهد و بر طفلانست شیر  ** او بهر کشتی بود من الاخیر 
  • غیر این دو بس ملوک بی‌شمار  ** عشقشان از ملک بربود و تبار 
  • جان این سه شه‌بچه هم گرد چین  ** هم‌چو مرغان گشته هر سو دانه‌چین  4000
  • زهره نی تا لب گشایند از ضمیر  ** زانک رازی با خطر بود و خطیر 
  • صد هزاران سر بپولی آن زمان  ** عشق خشم آلوده زه کرده کمان 
  • عشق خود بی‌خشم در وقت خوشی  ** خوی دارد دم به دم خیره‌کشی 
  • این بود آن لحظه کو خشنود شد  ** من چه گویم چونک خشم‌آلود شد 
  • لیک مرج جان فدای شیر او  ** کش کشد این عشق و این شمشیر او  4005
  • کشتنی به از هزاران زندگی  ** سلطنت‌ها مرده‌ی این بندگی 
  • با کنایت رازها با هم‌دگر  ** پست گفتندی به صد خوف و حذر 
  • راز را غیر خدا محرم نبود  ** آه را جز آسمان هم‌دم نبود 
  • اصطلاحاتی میان هم‌دگر  ** داشتندی بهر ایراد خبر 
  • زین لسان الطیر عام آموختند  ** طمطراق و سروری اندوختند  4010
  • صورت آواز مرغست آن کلام  ** غافلست از حال مرغان مرد خام