English    Türkçe    فارسی   

6
3996-4020

  • دست او بگرفت و با او یار شد  ** او هم از تخت و کمر بیزار شد 
  • تا بلاد دور رفتند این دو شه  ** عشق یک کرت نکردست این گنه 
  • بر بزرگان شهد و بر طفلانست شیر  ** او بهر کشتی بود من الاخیر 
  • غیر این دو بس ملوک بی‌شمار  ** عشقشان از ملک بربود و تبار 
  • جان این سه شه‌بچه هم گرد چین  ** هم‌چو مرغان گشته هر سو دانه‌چین  4000
  • زهره نی تا لب گشایند از ضمیر  ** زانک رازی با خطر بود و خطیر 
  • صد هزاران سر بپولی آن زمان  ** عشق خشم آلوده زه کرده کمان 
  • عشق خود بی‌خشم در وقت خوشی  ** خوی دارد دم به دم خیره‌کشی 
  • این بود آن لحظه کو خشنود شد  ** من چه گویم چونک خشم‌آلود شد 
  • لیک مرج جان فدای شیر او  ** کش کشد این عشق و این شمشیر او  4005
  • کشتنی به از هزاران زندگی  ** سلطنت‌ها مرده‌ی این بندگی 
  • با کنایت رازها با هم‌دگر  ** پست گفتندی به صد خوف و حذر 
  • راز را غیر خدا محرم نبود  ** آه را جز آسمان هم‌دم نبود 
  • اصطلاحاتی میان هم‌دگر  ** داشتندی بهر ایراد خبر 
  • زین لسان الطیر عام آموختند  ** طمطراق و سروری اندوختند  4010
  • صورت آواز مرغست آن کلام  ** غافلست از حال مرغان مرد خام 
  • کو سلیمانی که داند لحن طیر  ** دیو گرچه ملک گیرد هست غیر 
  • دیو بر شبه سلیمان کرد ایست  ** علم مکرش هست و علمناش نیست 
  • چون سلیمان از خدا بشاش بود  ** منطق الطیری ز علمناش بود 
  • تو از آن مرغ هوایی فهم کن  ** که ندیدستی طیور من لدن  4015
  • جای سیمرغان بود آن سوی قاف  ** هر خیالی را نباشد دست‌باف 
  • جز خیالی را که دید آن اتفاق  ** آنگهش بعدالعیان افتد فراق 
  • نه فراق قطع بهر مصلحت  ** که آمنست از هر فراق آن منقبت 
  • بهر استبقاء آن روحی جسد  ** آفتاب از برف یک‌دم درکشد 
  • بهر جان خویش جو زیشان صلاح  ** هین مدزد از حرف ایشان اصطلاح  4020