English    Türkçe    فارسی   

6
4158-4182

  • بی‌سلاحی در مرو در معرکه  ** هم‌چو بی‌باکان مرو در تهلکه 
  • این همه گفتند و گفت آن ناصبور  ** که مرا زین گفته‌ها آید نفور 
  • سینه پر آتش مرا چون منقل است  ** کشت کامل گشت وقت منجل است  4160
  • صدر را صبری بد اکنون آن نماد  ** بر مقام صبر عشق آتش نشاند 
  • صبر من مرد آن شبی که عشق زاد  ** درگذشت او حاضران را عمر باد 
  • ای محدث از خطاب و از خطوب  ** زان گذشتم آهن سردی مکوب 
  • سرنگونم هی رها کن پای من  ** فهم کو در جمله‌ی اجزای من 
  • اشترم من تا توانم می‌کشم  ** چون فتادم زار با کشتن خوشم  4165
  • پر سر مقطوع اگر صد خندق است  ** پیش درد من مزاج مطلق است 
  • من نخواهم زد دگر از خوف و بیم  ** این چنین طبل هوا زیر گلیم 
  • من علم اکنون به صحرا می‌زنم  ** یا سراندازی و یا روی صنم 
  • حلق کو نبود سزای آن شراب  ** آن بریده به به شمشیر و ضراب 
  • دیده کو نبود ز وصلش در فره  ** آن چنان دیده سپید کور به  4170
  • گوش کان نبود سزای راز او  ** بر کنش که نبود آن بر سر نکو 
  • اندر آن دستی که نبود آن نصاب  ** آن شکسته به به ساطور قصاب 
  • آنچنان پایی که از رفتار او  ** جان نپیوندد به نرگس زار او 
  • آنچنان پا در حدید اولیترست  ** که آنچنان پا عاقبت درد سرست 
  • بیان مجاهد کی دست از مجاهده باز ندارد اگر چه داند بسطت عطاء حق را کی آن مقصود از طرف دیگر و به سبب نوع عمل دیگر بدو رساند کی در وهم او نبوده باشد او همه وهم و اومید درین طریق معین بسته باشد حلقه‌ی همین در می‌زند بوک حق تعالی آن روزی را از در دیگر بدو رساند کی او آن تدبیر نکرده باشد و یرزقه من حیث لا یحتسب العبد یدبر والله یقدر و بود کی بنده را وهم بندگی بود کی مرا از غیر این در برساند اگر چه من حلقه‌ی این در می‌زنم حق تعالی او را هم ازین در روزی رساند فی‌الجمله این همه درهای یکی سرایست مع تقریره 
  • یا درین ره آیدم آن کام من  ** یا چو باز آیم ز ره سوی وطن  4175
  • بوک موقوفست کامم بر سفر  ** چون سفر کردم بیابم در حضر 
  • یار را چندین بجویم جد و چست  ** که بدانم که نمی‌بایست جست 
  • آن معیت کی رود در گوش من  ** تا نگردم گرد دوران زمن 
  • کی کنم من از معیت فهم راز  ** جز که از بعد سفرهای دراز 
  • حق معیت گفت و دل را مهر کرد  ** تا که عکس آید به گوش دل نه طرد  4180
  • چون سفرها کرد و داد راه داد  ** بعد از آن مهر از دل او بر گشاد 
  • چون خطایین آن حساب با صفا  ** گرددش روشن ز بعد دو خطا