English    Türkçe    فارسی   

6
4611-4635

  • زود کبریت بدین سودا سپار  ** تا نه دوزخ بر تو تازد نه شرار 
  • گویدش جنت گذر کن هم‌چو باد  ** ورنه گردد هر چه من دارم کساد 
  • که تو صاحب‌خرمنی من خوشه‌چین  ** من بتی‌ام تو ولایت‌های چین 
  • هست لرزان زو جحیم و هم جنان  ** نه مر این را نه مر آن را زو امان 
  • رفت عمرش چاره را فرصت نیافت  ** صبر بس سوزان بدت وجان بر نتافت  4615
  • مدتی دندان‌کنان این می‌کشید  ** نارسیده عمر او آخر رسید 
  • صورت معشوق زو شد در نهفت  ** رفت و شد با معنی معشوق جفت 
  • گفت لبسش گر ز شعر و ششترست  ** اعتناق بی‌حجابش خوشترست 
  • من شدم عریان ز تن او از خیال  ** می‌خرامم در نهایات الوصال 
  • این مباحث تا بدین‌جا گفتنیست  ** هرچه آید زین سپس بنهفتنیست  4620
  • ور بگویی ور بکوشی صد هزار  ** هست بیگار و نگردد آشکار 
  • تا به دریا سیر اسپ و زین بود  ** بعد ازینت مرکب چوبین بود 
  • مرکب چوبین به خشکی ابترست  ** خاص آن دریاییان را رهبرست 
  • این خموشی مرکب چوبین بود  ** بحریان را خامشی تلقین بود 
  • هر خموشی که ملولت می‌کند  ** نعره‌های عشق آن سو می‌زند  4625
  • تو همی‌گویی عجب خامش چراست  ** او همی‌گوید عجب گوشش کجاست 
  • من ز نعره کر شدم او بی‌خبر  ** تیزگوشان زین سمر هستند کر 
  • آن یکی در خواب نعره می‌زند  ** صد هزاران بحث و تلقین می‌کند 
  • این نشسته پهلوی او بی‌خبر  ** خفته خود آنست و کر زان شور و شر 
  • وان کسی کش مرکب چوبین شکست  ** غرقه شد در آب او خود ماهیست  4630
  • نه خموشست و نه گویا نادریست  ** حال او را در عبارت نام نیست 
  • نیست زین دو هر دو هست آن بوالعجب  ** شرح این گفتن برونست از ادب 
  • این مثال آمد رکیک و بی‌ورود  ** لیک در محسوس ازین بهتر نبود 
  • متوفی شدن بزرگین از شه‌زادگان و آمدن برادر میانین به جنازه‌ی برادر کی آن کوچکین صاحب‌فراش بود از رنجوری و نواختن پادشاه میانین را تا او هم لنگ احسان شد ماند پیش پادشاه صد هزار از غنایم غیبی و غنی بدو رسید از دولت و نظر آن شاه مع تقریر بعضه 
  • کوچکین رنجور بود و آن وسط  ** بر جنازه‌ی آن بزرگ آمد فقط 
  • شاه دیدش گفت قاصد کین کیست  ** که از آن بحرست و این هم ماهیست  4635