English    Türkçe    فارسی   

6
4658-4682

  • دام را بدران بسوزان دانه را  ** باز کن درهای نو این خانه را 
  • چون تو عاشق نیستی ای نرگدا  ** هم‌چو کوهی بی‌خبر داری صدا 
  • کوه را گفتار کی باشد ز خود  ** عکس غیرست آن صدا ای معتمد  4660
  • گفت تو زان سان که عکس دیگریست  ** جمله احوالت به جز هم عکس نیست 
  • خشم و ذوقت هر دو عکس دیگران  ** شادی قواده و خشم عوان 
  • آن عوان را آن ضعیف آخر چه کرد  ** که دهد او را به کینه زجر و درد 
  • تا بکی عکس خیال لامعه  ** جهد کن تا گرددت این واقعه 
  • تا که گفتارت ز حال تو بود  ** سیر تو با پر و بال تو بود  4665
  • صید گیرد تیر هم با پر غیر  ** لاجرم بی‌بهره است از لحم طیر 
  • باز صید آرد به خود از کوهسار  ** لاجرم شاهش خوراند کبک و سار 
  • منطقی کز وحی نبود از هواست  ** هم‌چو خاکی در هوا و در هباست 
  • گر نماید خواجه را این دم غلط  ** ز اول والنجم بر خوان چند خط 
  • تا که ما ینطق محمد عن هوی  ** ان هو الا بوحی احتوی  4670
  • احمدا چون نیستت از وحی یاس  ** جسمیان را ده تحری و قیاس 
  • کز ضرورت هست مرداری حلال  ** که تحری نیست در کعبه‌ی وصال 
  • بی‌تحری و اجتهادات هدی  ** هر که بدعت پیشه گیرد از هوی 
  • هم‌چو عادش بر برد باد و کشد  ** نه سلیمانست تا تختش کشد 
  • عاد را با دست حمال خذول  ** هم‌چو بره در کف مردی اکول  4675
  • هم‌چو فرزندش نهاده بر کنار  ** می‌برد تا بکشدش قصاب‌وار 
  • عاد را آن باد ز استکبار بود  ** یار خود پنداشتند اغیار بود 
  • چون بگردانید ناگه پوستین  ** خردشان بشکست آن بس القرین 
  • باد را بشکن که بس فتنه‌ست باد  ** پیش از آن کت بشکند او هم‌چو عاد 
  • هود دادی پند که ای پر کبر خیل  ** بر کند از دستتان این باد ذیل  4680
  • لشکر حق است باد و از نفاق  ** چند روزی با شما کرد اعتناق 
  • او به سر با خالق خود راستست  ** چون اجل آید بر آرد باد دست