English    Türkçe    فارسی   

6
47-71

  • این جهان زن جنگ قایم می‌بود  ** در عناصر در نگر تا حل شود 
  • چار عنصر چار استون قویست  ** که بدیشان سقف دنیا مستویست 
  • هر ستونی اشکننده‌ی آن دگر  ** استن آب اشکننده‌ی آن شرر 
  • پس بنای خلق بر اضداد بود  ** لاجرم ما جنگییم از ضر و سود  50
  • هست احوالم خلاف همدگر  ** هر یکی با هم مخالف در اثر 
  • چونک هر دم راه خود را می‌زنم  ** با دگر کس سازگاری چون کنم 
  • موج لشکرهای احوالم ببین  ** هر یکی با دیگری در جنگ و کین 
  • می‌نگر در خود چنین جنگ گران  ** پس چه مشغولی به جنگ دیگران 
  • یا مگر زین جنگ حقت وا خرد  ** در جهان صلح یک رنگت برد  55
  • آن جهان جز باقی و آباد نیست  ** زانک آن ترکیب از اضداد نیست 
  • این تفانی از ضد آید ضد را  ** چون نباشد ضد نبود جز بقا 
  • نفی ضد کرد از بهشت آن بی‌نظیر  ** که نباشد شمس و ضدش زمهریر 
  • هست بی‌رنگی اصول رنگها  ** صلحها باشد اصول جنگها 
  • آن جهانست اصل این پرغم وثاق  ** وصل باشد اصل هر هجر و فراق  60
  • این مخالف از چه‌ایم ای خواجه ما  ** واز چه زاید وحدت این اعداد را 
  • زانک ما فرعیم و چار اضداد اصل  ** خوی خود در فرع کرد ایجاد اصل 
  • گوهر جان چون ورای فصلهاست  ** خوی او این نیست خوی کبریاست 
  • جنگها بین کان اصول صلحهاست  ** چون نبی که جنگ او بهر خداست 
  • غالبست و چیر در هر دو جهان  ** شرح این غالب نگنجد در دهان  65
  • آب جیحون را اگر نتوان کشید  ** هم ز قدر تشنگی نتوان برید 
  • گر شدی عطشان بحر معنوی  ** فرجه‌ای کن در جزیره‌ی مثنوی 
  • فرجه کن چندانک اندر هر نفس  ** مثنوی را معنوی بینی و بس 
  • باد که را ز آب جو چون وا کند  ** آب یک‌رنگی خود پیدا کند 
  • شاخهای تازه‌ی مرجان ببین  ** میوه‌های رسته ز آب جان ببین  70
  • چون ز حرف و صوت و دم یکتا شود  ** آن همه بگذارد و دریا شود