English    Türkçe    فارسی   

6
4727-4751

  • اشکم خالی بود زندان دیو  ** کش غم نان مانعست از مکر و ریو 
  • اشکم پر لوت دان بازار دیو  ** تاجران دیو را در وی غریو 
  • تاجران ساحر لاشی‌فروش  ** عقل‌ها را تیره کرده از خروش 
  • خم روان کرده ز سحری چون فرس  ** کرده کرباسی ز مهتاب و غلس  4730
  • چون بریشم خاک را برمی‌تنند  ** خاک در چشم ممیز می‌زنند 
  • چندلی را رنگ عودی می‌دهند  ** بر کلوخیمان حسودی می‌دهند 
  • پاک آنک خاک را رنگی دهد  ** هم‌چو کودکمان بر آن جنگی دهد 
  • دامنی پر خاک ما چون طفلکان  ** در نظرمان خاک هم‌چون زر کان 
  • طفل را با بالغان نبود مجال  ** طفل را حق کی نشاند با رجال  4735
  • میوه گر کهنه شود تا هست خام  ** پخته نبود غوره گویندش به نام 
  • گر شود صدساله آن خام ترش  ** طفل و غوره‌ست او بر هر تیزهش 
  • گرچه باشد مو و ریش او سپید  ** هم در آن طفلی خوفست و امید 
  • که رسم یا نارسیده مانده‌ام  ** ای عجب با من کند کرم آن کرم 
  • با چنین ناقابلی و دوریی  ** بخشد این غوره‌ی مرا انگوریی  4740
  • نیستم اومیدوار از هیچ سو  ** وان کرم می‌گویدم لا تیاسوا 
  • دایما خاقان ما کردست طو  ** گوشمان را می‌کشد لا تقنطوا 
  • گرچه ما زین ناامیدی در گویم  ** چون صلا زد دست اندازان رویم 
  • دست اندازیم چون اسپان سیس  ** در دویدن سوی مرعای انیس 
  • گام اندازیم و آن‌جا گام نی  ** جام پردازیم و آن‌جا جام نی  4745
  • زانک آن‌جا جمله اشیا جانیست  ** معنی اندر معنی اندر معنیست 
  • هست صورت سایه معنی آفتاب  ** نور بی‌سایه بود اندر خراب 
  • چونک آنجا خشت بر خشتی نماند  ** نور مه را سایه‌ی زشتی نماند 
  • خشت اگر زرین بود بر کندنیست  ** چون بهای خشت وحی و روشنیست 
  • کوه بهر دفع سایه مندکست  ** پاره گشتن بهر این نور اندکست  4750
  • بر برون که چو زد نور صمد  ** پاره شد تا در درونش هم زند