English    Türkçe    فارسی   

6
4751-4775

  • بر برون که چو زد نور صمد  ** پاره شد تا در درونش هم زند 
  • گرسنه چون بر کفش زد قرص نان  ** وا شکافد از هوس چشم و دهان 
  • صد هزاران پاره گشتن ارزد این  ** از میان چرخ برخیز ای زمین 
  • تا که نور چرخ گردد سایه‌سوز  ** شب ز سایه‌ی تست ای یاغی روز 
  • این زمین چون گاهواره‌ی طفلکان  ** بالغان را تنگ می‌دارد مکان  4755
  • بهر طفلان حق زمین را مهد خواند  ** شیر در گهواره بر طفلان فشاند 
  • خانه تنگ آمد ازین گهواره‌ها  ** طفلکان را زود بالغ کن شها 
  • ای گواره خانه را ضیق مدار  ** تا تواند کرد بالغ انتشار 
  • وسوسه‌ای کی پادشاه‌زاده را پیدا شد از سبب استغنایی و کشفی کی از شاه دل او را حاصل شده بود و قصد ناشکری و سرکشی می‌کرد شاه را از راه الهام و سر شاه را خبر شد دلش درد کرد روح او را زخمی زد چنانک صورت شاه را خبر نبود الی آخره 
  • چون مسلم گشت بی‌بیع و شری  ** از درون شاه در جانش جری 
  • قوت می‌خوردی ز نور جان شاه  ** ماه جانش هم‌چو از خورشید ماه  4760
  • راتبه‌ی جانی ز شاه بی‌ندید  ** دم به دم در جان مستش می‌رسید 
  • آن نه که ترسا و مشرک می‌خورند  ** زان غذایی که ملایک می‌خورند 
  • اندرون خویش استغنا بدید  ** گشت طغیانی ز استغنا پدید 
  • که نه من هم شاه و هم شه‌زاده‌ام  ** چون عنان خود بدین شه داده‌ام 
  • چون مرا ماهی بر آمد با لمع  ** من چرا باشم غباری را تبع  4765
  • آب در جوی منست و وقت ناز  ** ناز غیر از چه کشم من بی‌نیاز 
  • سر چرا بندم چو درد سر نماند  ** وقت روی زرد و چشم تر نماند 
  • چون شکرلب گشته‌ام عارض قمر  ** باز باید کرد دکان دگر 
  • زین منی چون نفس زاییدن گرفت  ** صد هزاران ژاژ خاییدن گرفت 
  • صد بیابان زان سوی حرص و حسد  ** تا بدان‌جا چشم بد هم می‌رسد  4770
  • بحر شه که مرجع هر آب اوست  ** چون نداند آنچ اندر سیل و جوست 
  • شاه را دل درد کرد از فکر او  ** ناسپاسی عطای بکر او 
  • گفت آخر ای خس واهی‌ادب  ** این سزای داد من بود ای عجب 
  • من چه کردم با تو زین گنج نفیس  ** تو چه کردی با من از خوی خسیس 
  • من ترا ماهی نهادم در کنار  ** که غروبش نیست تا روز شمار  4775