English    Türkçe    فارسی   

6
4762-4786

  • آن نه که ترسا و مشرک می‌خورند  ** زان غذایی که ملایک می‌خورند 
  • اندرون خویش استغنا بدید  ** گشت طغیانی ز استغنا پدید 
  • که نه من هم شاه و هم شه‌زاده‌ام  ** چون عنان خود بدین شه داده‌ام 
  • چون مرا ماهی بر آمد با لمع  ** من چرا باشم غباری را تبع  4765
  • آب در جوی منست و وقت ناز  ** ناز غیر از چه کشم من بی‌نیاز 
  • سر چرا بندم چو درد سر نماند  ** وقت روی زرد و چشم تر نماند 
  • چون شکرلب گشته‌ام عارض قمر  ** باز باید کرد دکان دگر 
  • زین منی چون نفس زاییدن گرفت  ** صد هزاران ژاژ خاییدن گرفت 
  • صد بیابان زان سوی حرص و حسد  ** تا بدان‌جا چشم بد هم می‌رسد  4770
  • بحر شه که مرجع هر آب اوست  ** چون نداند آنچ اندر سیل و جوست 
  • شاه را دل درد کرد از فکر او  ** ناسپاسی عطای بکر او 
  • گفت آخر ای خس واهی‌ادب  ** این سزای داد من بود ای عجب 
  • من چه کردم با تو زین گنج نفیس  ** تو چه کردی با من از خوی خسیس 
  • من ترا ماهی نهادم در کنار  ** که غروبش نیست تا روز شمار  4775
  • در جزای آن عطای نور پاک  ** تو زدی در دیده‌ی من خار و خاک 
  • من ترا بر چرخ گشته نردبان  ** تو شده در حرب من تیر و کمان 
  • درد غیرت آمد اندر شه پدید  ** عکس درد شاه اندر وی رسید 
  • مرغ دولت در عتابش بر طپید  ** پرده‌ی آن گوشه گشته بر درید 
  • چون درون خود بدید آن خوش‌پسر  ** از سیه‌کاری خود گرد و اثر  4780
  • از وظیفه‌ی لطف و نعمت کم شده  ** خانه‌ی شادی او پر غم شده 
  • با خود آمد او ز مستی عقار  ** زان گنه گشته سرش خانه‌ی خمار 
  • خورده گندم حله زو بیرون شده  ** خلد بر وی بادیه و هامون شده 
  • دید کان شربت ورا بیمار کرد  ** زهر آن ما و منیها کار کرد 
  • جان چون طاوس در گل‌زار ناز  ** هم‌چو چغدی شد به ویرانه‌ی مجاز  4785
  • هم‌چو آدم دور ماند او از بهشت  ** در زمین می‌راند گاوی بهر کشت