English    Türkçe    فارسی   

6
4888-4912

  • کار یزدان را نمی‌بینند عام  ** می‌نیاسایند از کد صبح و شام 
  • هین ز حد کاهلی گویید باز  ** تا بدانم حد آن از کشف راز 
  • بی‌گمان که هر زبان پرده‌ی دلست  ** چون بجنبد پرده سرها واصلست  4890
  • پرده‌ی کوچک چو یک شرحه کباب  ** می‌بپوشد صورت صد آفتاب 
  • گر بیان نطق کاذب نیز هست  ** لیک بوی از صدق و کذبش مخبرست 
  • آن نسیمی که بیایدت از چمن  ** هست پیدا از سموم گولخن 
  • بوی صدق و بوی کذب گول‌گیر  ** هست پیدا در نفس چون مشک و سیر 
  • گر ندانی یار را از ده‌دله  ** از مشام فاسد خود کن گله  4895
  • بانگ حیزان و شجاعان دلیر  ** هست پیدا چون فن روباه و شیر 
  • یا زبان هم‌چون سر دیگست راست  ** چون بجنبد تو بدانی چه اباست 
  • از بخار آن بداند تیزهش  ** دیگ شیرینی ز سکباج ترش 
  • دست بر دیگ نوی چون زد فتی  ** وقت بخریدن بدید اشکسته را 
  • گفت دانم مرد را در حین ز پوز  ** ور نگوید دانمش اندر سه روز  4900
  • وآن دگر گفت ار بگوید دانمش  ** ور نگوید در سخن پیچانمش 
  • گفت اگر این مکر بشنیده بود  ** لب ببندد در خموشی در رود 
  • مثل 
  • آنچنان که گفت مادر بچه را  ** گر خیالی آیدت در شب فرا 
  • یا بگورستان و جای سهمگین  ** تو خیالی بینی اسود پر ز کین 
  • دل قوی دار و بکن حمله برو  ** او بگرداند ز تو در حال رو  4905
  • گفت کودک آن خیال دیووش  ** گر بدو این گفته باشد مادرش 
  • حمله آرم افتد اندر گردنم  ** ز امر مادر پس من آنگه چون کنم 
  • تو همی‌آموزیم که چست ایست  ** آن خیال زشت را هم مادریست 
  • دیو و مردم را ملقن آن یکیست  ** غالب از وی گردد ار خصم اندکیست 
  • تا کدامین سوی باشد آن یواش  ** الله‌الله رو تو هم زان سوی باش  4910
  • گفت اگر از مکر ناید در کلام  ** حیله را دانسته باشد آن همام 
  • سر او را چون شناسی راست گو  ** گفت من خامش نشینم پیش او