English    Türkçe    فارسی   

6
60-84

  • آن جهانست اصل این پرغم وثاق  ** وصل باشد اصل هر هجر و فراق  60
  • این مخالف از چه‌ایم ای خواجه ما  ** واز چه زاید وحدت این اعداد را 
  • زانک ما فرعیم و چار اضداد اصل  ** خوی خود در فرع کرد ایجاد اصل 
  • گوهر جان چون ورای فصلهاست  ** خوی او این نیست خوی کبریاست 
  • جنگها بین کان اصول صلحهاست  ** چون نبی که جنگ او بهر خداست 
  • غالبست و چیر در هر دو جهان  ** شرح این غالب نگنجد در دهان  65
  • آب جیحون را اگر نتوان کشید  ** هم ز قدر تشنگی نتوان برید 
  • گر شدی عطشان بحر معنوی  ** فرجه‌ای کن در جزیره‌ی مثنوی 
  • فرجه کن چندانک اندر هر نفس  ** مثنوی را معنوی بینی و بس 
  • باد که را ز آب جو چون وا کند  ** آب یک‌رنگی خود پیدا کند 
  • شاخهای تازه‌ی مرجان ببین  ** میوه‌های رسته ز آب جان ببین  70
  • چون ز حرف و صوت و دم یکتا شود  ** آن همه بگذارد و دریا شود 
  • حرف‌گو و حرف‌نوش و حرفها  ** هر سه جان گردند اندر انتها 
  • نان‌دهنده و نان‌ستان و نان‌پاک  ** ساده گردند از صور گردند خاک 
  • لیک معنیشان بود در سه مقام  ** در مراتب هم ممیز هم مدام 
  • خاک شد صورت ولی معنی نشد  ** هر که گوید شد تو گویش نه نشد  75
  • در جهان روح هر سه منتظر  ** گه ز صورت هارب و گه مستقر 
  • امر آید در صور رو در رود  ** باز هم از امرش مجرد می‌شود 
  • پس له الخلق و له الامرش بدان  ** خلق صورت امر جان راکب بر آن 
  • راکب و مرکوب در فرمان شاه  ** جسم بر درگاه وجان در بارگاه 
  • چونک خواهد که آب آید در سبو  ** شاه گوید جیش جان را که ارکبوا  80
  • باز جانها را چو خواند در علو  ** بانگ آید از نقیبان که انزلوا 
  • بعد ازین باریک خواهد شد سخن  ** کم کن آتش هیزمش افزون مکن 
  • تا نجوشد دیگهای خرد زود  ** دیگ ادراکات خردست و فرود 
  • پاک سبحانی که سیبستان کند  ** در غمام حرفشان پنهان کنند