English    Türkçe    فارسی   

6
957-981

  • جرم او اینست کو بازست و بس  ** غیر خوبی جرم یوسف چیست پس 
  • جغد را ویرانه باشد زاد و بود  ** هستشان بر باز زان زخم جهود 
  • که چرا می یاد آری زان دیار  ** یا ز قصر و ساعد آن شهریار 
  • در ده جغدان فضولی می‌کنی  ** فتنه و تشویش در می‌افکنی  960
  • مسکن ما را که شد رشک اثیر  ** تو خرابه خوانی و نام حقیر 
  • شید آوردی که تا جغدان ما  ** مر ترا سازند شاه و پیشوا 
  • وهم و سودایی دریشان می‌تنی  ** نام این فردوس ویران می‌کنی 
  • بر سرت چندان زنیم ای بد صفات  ** که بگویی ترک شید و ترهات 
  • پیش مشرق چارمیخش می‌کنند  ** تن برهنه شاخ خارش می‌زنند  965
  • از تنش صد جای خون بر می‌جهد  ** او احد می‌گوید و سر می‌نهد 
  • پندها دادم که پنهان دار دین  ** سر بپوشان از جهودان لعین 
  • عاشق است او را قیامت آمدست  ** تا در توبه برو بسته شدست 
  • عاشقی و توبه یا امکان صبر  ** این محالی باشد ای جان بس سطبر 
  • توبه کردم و عشق هم‌چون اژدها  ** توبه وصف خلق و آن وصف خدا  970
  • عشق ز اوصاف خدای بی‌نیاز  ** عاشقی بر غیر او باشد مجاز 
  • زانک آن حسن زراندود آمدست  ** ظاهرش نور اندرون دود آمدست 
  • چون رود نور و شود پیدا دخان  ** بفسرد عشق مجازی آن زمان 
  • وا رود آن حسن سوی اصل خود  ** جسم ماند گنده و رسوا و بد 
  • نور مه راجع شود هم سوی ماه  ** وا رود عکسش ز دیوار سیاه  975
  • پس بماند آب و گل بی آن نگار  ** گردد آن دیوار بی مه دیووار 
  • قلب را که زر ز روی او بجست  ** بازگشت آن زر بکان خود نشست 
  • پس مس رسوا بماند دود وش  ** زو سیه‌روتر بماند عاشقش 
  • عشق بینایان بود بر کان زر  ** لاجرم هر روز باشد بیشتر 
  • زانک کان را در زری نبود شریک  ** مرحبا ای کان زر لاشک فیک  980
  • هر که قلبی را کند انباز کان  ** وا رود زر تا بکان لامکان