English    Türkçe    فارسی   

3
4611-4660

  • هر که اندر کار تو شد مرگ‌دوست ** بر دل تو بی کراهت دوست اوست
  • چون کراهت رفت آن خود مرگ نیست ** صورت مرگست و نقلان کردنیست
  • چون کراهت رفت مردن نفع شد ** پس درست آید که مردن دفع شد
  • دوست حقست و کسی کش گفت او ** که توی آن من و من آن تو
  • گوش دار اکنون که عاشق می‌رسد ** بسته عشق او را به حبل من مسد 4615
  • چون بدید او چهره‌ی صدر جهان ** گوییا پریدش از تن مرغ جان
  • همچو چوب خشک افتاد آن تنش ** سرد شد از فرق جان تا ناخنش
  • هرچه کردند از بخور و از گلاب ** نه بجنبید و نه آمد در خطاب
  • شاه چون دید آن مزعفر روی او ** پس فرود آمد ز مرکب سوی او
  • گفت عاشق دوست می‌جوید بتفت ** چونک معشوق آمد آن عاشق برفت 4620
  • عاشق حقی و حق آنست کو ** چون بیاید نبود از تو تای مو
  • صد چو تو فانیست پیش آن نظر ** عاشقی بر نفی خود خواجه مگر
  • سایه‌ای و عاشقی بر آفتاب ** شمس آید سایه لا گردد شتاب
  • داد خواستن پشه از باد به حضرت سلیمان علیه السلام
  • پشه آمد از حدیقه وز گیاه ** وز سلیمان گشت پشه دادخواه
  • کای سلیمان معدلت می‌گستری ** بر شیاطین و آدمی‌زاد و پری 4625
  • مرغ و ماهی در پناه عدل تست ** کیست آن گم‌گشته کش فضلت نجست
  • داد ده ما را که بس زاریم ما ** بی‌نصیب از باغ و گلزاریم ما
  • مشکلات هر ضعیفی از تو حل ** پشه باشد در ضعیفی خود مثل
  • شهره ما در ضعف و اشکسته‌پری ** شهره تو در لطف و مسکین‌پروری
  • ای تو در اطباق قدرت منتهی ** منتهی ما در کمی و بی‌رهی 4630
  • داد ده ما را ازین غم کن جدا ** دست گیر ای دست تو دست خدا
  • پس سلیمان گفت ای انصاف‌جو ** داد و انصاف از که میخواهی بگو
  • کیست آن کالم که از باد و بروت ** ظلم کردست و خراشیدست روت
  • ای عجب در عهد ما ظالم کجاست ** کو نه اندر حبس و در زنجیر ماست
  • چونک ما زادیم ظلم آن روز مرد ** پس بعهد ما کی ظلمی پیش برد 4635
  • چون بر آمد نور ظلمت نیست شد ** ظلم را ظلمت بود اصل و عضد
  • نک شیاطین کسب و خدمت می‌کنند ** دیگران بسته باصفادند و بند
  • اصل ظلم ظالمان از دیو بود ** دیو در بندست استم چون نمود
  • ملک زان دادست ما را کن فکان ** تا ننالد خلق سوی آسمان
  • تا به بالا بر نیاید دودها ** تا نگردد مضطرب چرخ و سها 4640
  • تا نلرزد عرش از ناله یتیم ** تا نگردد از ستم جانی سقیم
  • زان نهادیم از ممالک مذهبی ** تا نیاید بر فلکها یا ربی
  • منگر ای مظلوم سوی آسمان ** کاسمانی شاه داری در زمان
  • گفت پشه داد من از دست باد ** کو دو دست ظلم بر ما بر گشاد
  • ما ز ظلم او به تنگی اندریم ** با لب بسته ازو خون می‌خوریم 4645
  • امرکردن سلیمان علیه السلام پشه‌ی متظلم را به احضار خصم به دیوان حکم
  • پس سلیمان گفت ای زیبادوی ** امر حق باید که از جان بشنوی
  • حق به من گفتست هان ای دادور ** مشنو از خصمی تو بی خصمی دگر
  • تانیاید هر دو خصم اندر حضور ** حق نیاید پیش حاکم در ظهور
  • خصم تنها گر بر آرد صد نفیر ** هان و هان بی خصم قول او مگیر
  • من نیارم رو ز فرمان تافتن ** خصم خود را رو بیاور سوی من 4650
  • گفت قول تست برهان و درست ** خصم من بادست و او در حکم تست
  • بانگ زد آن شه که ای باد صبا ** پشه افغان کرد از ظلمت بیا
  • هین مقابل شو تو و خصم و بگو ** پاسخ خصم و بکن دفع عدو
  • باد چون بشنید آمد تیز تیز ** پشه بگرفت آن زمان راه گریز
  • پس سلیمان گفت ای پشه کجا ** باش تا بر هر دو رانم من قضا 4655
  • گفت ای شه مرگ من از بود اوست ** خود سیاه این روز من از دود اوست
  • او چو آمد من کجا یابم قرار ** کو بر آرد از نهاد من دمار
  • همچنین جویای درگاه خدا ** چون خدا آمد شود جوینده لا
  • گرچه آن وصلت بقا اندر بقاست ** لیک ز اول آن بقا اندر فناست
  • سایه‌هایی که بود جویای نور ** نیست گردد چون کند نورش ظهور 4660