English    Türkçe    فارسی   

2
584-633

  • صد حکایت بشنود مدهوش حرص ** در نیاید نکته‏ای در گوش حرص‏
  • تعریف کردن منادیان قاضی مفلسی را گرد شهر
  • بود شخصی مفلسی بی‏خان و مان ** مانده در زندان وبند بی‏امان‏ 585
  • لقمه‏ی زندانیان خوردی گزاف ** بر دل خلق از طمع چون کوه قاف‏
  • زهره نه کس را که لقمه‏ی نان خورد ** ز انکه آن لقمه‏ربا کاوش برد
  • هر که دور از دعوت رحمان بود ** او گدا چشم است اگر سلطان بود
  • مر مروت را نهاده زیر پا ** گشته زندان دوزخی ز آن نان ربا
  • گر گریزی بر امید راحتی ** ز آن طرف هم پیشت آید آفتی‏ 590
  • هیچ کنجی بی‏دد و بی‏دام نیست ** جز به خلوت‏گاه حق آرام نیست‏
  • کنج زندان جهان ناگزیر ** نیست بی‏پا مزد و بی‏دق الحصیر
  • و الله ار سوراخ موشی در روی ** مبتلای گربه چنگالی شوی‏
  • آدمی را فربهی هست از خیال ** گر خیالاتش بود صاحب جمال‏
  • ور خیالاتش نماید ناخوشی ** می‏گدازد همچو موم از آتشی‏ 595
  • در میان مار و کژدم گر ترا ** با خیالات خوشان دارد خدا
  • مار و کژدم مر ترا مونس بود ** کان خیالت کیمیای مس بود
  • صبر شیرین از خیال خوش شده ست ** کان خیالات فرج پیش آمده ست‏
  • آن فرج آید ز ایمان در ضمیر ** ضعف ایمان ناامیدی و زحیر
  • صبر از ایمان بیابد سر کله ** حیث لا صبر فلا إیمان له‏ 600
  • گفت پیغمبر خداش ایمان نداد ** هر که را صبری نباشد در نهاد
  • آن یکی در چشم تو باشد چو مار ** هم وی اندر چشم آن دیگر نگار
  • ز انکه در چشمت خیال کفر اوست ** و آن خیال مومنی در چشم دوست‏
  • کاندر این یک شخص هر دو فعل هست ** گاه ماهی باشد او و گاه شست‏
  • نیم او مومن بود نیمیش گبر ** نیم او حرص آوری نیمیش صبر 605
  • گفت یزدانت فمنکم مومن ** باز منکم کافر گبر کهن‏
  • همچو گاوی نیمه‏ی چپش سیاه ** نیمه‏ی دیگر سپید همچو ماه‏
  • هر که این نیمه ببیند رد کند ** هر که آن نیمه ببیند کد کند
  • یوسف اندر چشم اخوان چون ستور ** هم وی اندر چشم یعقوبی چو حور
  • از خیال بد مر او را زشت دید ** چشم فرع و چشم اصلی ناپدید 610
  • چشم ظاهر سایه‏ی آن چشم دان ** هر چه آن بیند بگردد این بد آن‏
  • تو مکانی اصل تو در لامکان ** این دکان بر بند و بگشا آن دکان‏
  • شش جهت مگریز زیرا در جهات ** ششدره است و ششدره مات است مات‏
  • شکایت کردن اهل زندان پیش وکیل قاضی از دست آن مفلس
  • با وکیل قاضی ادراک‏مند ** اهل زندان در شکایت آمدند
  • که سلام ما به قاضی بر کنون ** باز گو آزار ما زین مرد دون‏ 615
  • کاندر این زندان بماند او مستمر ** یاوه تاز و طبل‏خوار است و مضر
  • چون مگس حاضر شود در هر طعام ** از وقاحت بی‏صلا و بی‏سلام‏
  • پیش او هیچ است لوت شصت کس ** کر کند خود را اگر گوییش بس‏
  • مرد زندان را نیاید لقمه‏ای ** ور به صد حیلت گشاید طعمه‏ای‏
  • در زمان پیش آید آن دوزخ گلو ** حجتش این که خدا گفتا کلوا 620
  • زین چنین قحط سه ساله داد داد ** ظل مولانا ابد پاینده باد
  • یا ز زندان تا رود این گاومیش ** یا وظیفه کن ز وقفی لقمه‏ایش‏
  • ای ز تو خوش هم ذکور و هم اناث ** داد کن المستغاث المستغاث‏
  • سوی قاضی شد وکیل با نمک ** گفت با قاضی شکایت یک به یک‏
  • خواند او را قاضی از زندان به پیش ** پس تفحص کرد از اعیان خویش‏ 625
  • گشت ثابت پیش قاضی آن همه ** که نمودند از شکایت آن رمه‏
  • گفت قاضی خیز از این زندان برو ** سوی خانه‏ی مرده‏ریگ خویش شو
  • گفت خان و مان من احسان تست ** همچو کافر جنتم زندان تست‏
  • گر ز زندانم برانی تو به رد ** خود بمیرم من ز تقصیری و کد
  • همچو ابلیسی که می‏گفت ای سلام ** رب أنظرنی إلی یوم القیام‏ 630
  • کاندر این زندان دنیا من خوشم ** تا که دشمن زادگان را می‏کشم‏
  • هر که او را قوت ایمانی بود ** و ز برای زاد ره نانی بود
  • می‏ستانم گه به مکر و گه به ریو ** تا بر آرند از پشیمانی غریو